متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

متوسط مجموعه دلنوشته‌‌های شب‌ های بدون خواب | Melikadanayii09 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Melikadanayii09
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 2,376
  • کاربران تگ شده هیچ

بنظرت دلنوشته چه طور بود؟


  • مجموع رای دهندگان
    8

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #21
امشب هم می‌گذرد..
فردا شب هم می‌گذرد..
همین طور شب ها می‌گذرد..
تو در کنار عشقت..
من هم در یاد عشقم..
تو در کنار اون..
من در رویا هایم با تو..
ایا واقعا حقم اینست؟
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #22
غم نخور، ای دل شکسته ام..
که خدا بزرگ است و می‌بیند..
قلب نا آرامم بلخره یک روزی آرام می‌گیرد..
تا آن روز صبر می‌کنم و به خدای یکتا اعتماد می‌کنم..
و آن روز که من دوباره قوی میشوم و بر‌میگردم..
آری من شکست نمی‌خورم..
تا آن روز تو شاد باش، که من قوی بشوم تو دیگر لبخند نمی‌زنی
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #23
آهی می‌کشم، و به آسمان سیاه نگاه؛ می‌اندازم..
چرا این شب‌های تکراری، به اتمام نمی‌رسد؟
چرا هرشب که می‌شود، قلب من بی‌قراری می‌کند؟
مگر گناهم غیر از اعتماد چیز دیگری بود؟
تقصیر قلبم چیست؟
او که هیچ، گناهی ندارد!
پس چرا، عذاب می‌کشد؟
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #24
به ستاره‌های شب خیره می‌شوم...
امشب عجیب به دل می‌شیند‌..
امشب، آسمان حال دگری دارد..
جوری که دلم پرواز می‌خواهد..
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #25
امشب، دلم پر از حرف است، هرچی بنویسم تمام نمی‌شود..
روی دوشم کوه انباری از درد است..
درد های که تمامی ندارد!
لبم می‌خندد، ولی چشمانم چیز دیگری می‌گوید..
اوج درماندگی آنجاست که..
لبت یک چیز بگوید...
چشمانت چیز دیگر...
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #26

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #27
قدم زدن، خیلی به آدم آرامش می‌دهد..
ولی اگر، با یار قلبت باشد که..
آن زمان..آن مکان..بهشت می‌شود...
پس..صبر کن..
تا یار دلت پیدا شود..
با هر نادلی قدم، نگذار...
چون که...
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #28
هر شب که می‌گذرد..به امید فردای بهتر می‌خوابیم..
ولی افسوس...
ما فقط داریم..داخل راه های تکراری، قدم می‌گذاریم...
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #29
بی‌کسی و تنهایی..
بلای، سره قلبت میاره..
که وقتی؛ بروی جلوی آینه..
دیگر خودت را هم نشناسی..
بی‌کسی، و تنهای خوب نیست..
بیاید سعی کنیم...
کسانی را که دوست داریم...
تنها نگذاریم..
که تنهای بد است...
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #30
می‌دانی، این شب های بدون خواب..
چی رو به من ثایت کرد؟
که فقط خدا است که..
من را با تمام گناهانم باز هم دوست دارد...
وقتی که برایش درد و دل می‌کنم...
هراسی ندارم...
می‌دانی چرا؟
چون می‌دانم قرار نیست راز دلم را به کسی بگوید..
قرار نیست، به من پشت کند و ترکم کند...
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا