متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

متوسط مجموعه دلنوشته‌‌های شب‌ های بدون خواب | Melikadanayii09 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Melikadanayii09
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 2,378
  • کاربران تگ شده هیچ

بنظرت دلنوشته چه طور بود؟


  • مجموع رای دهندگان
    8

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #11
بهِم میگه تُو دیوانه‌ای.
نِمی‌دونه مَن دیوانه‌ی خُودِشم!(:
دیوانه‌گی هَم عالمی دارد...
دیوانه آن دُو چِشم زیبا...
کِه ماه دَر مقابِلَش کَم می‌آورد...
 
آخرین ویرایش

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #12
امشب‌ هم.. مثل شَب های‌دیگه؛ خَسته از روزگار..
می.شینم و زانو‌هایم را در بغل می‌گیرم..
آهی زیر ل*ب می‌کشم..
باز‌هم بغض..
بازهم تنهای..
مگر می‌شود؟..
یاد لبخندش بی‌افتی و بازهم بدون اون لبخند بزنی؟..
به کدوم گناه؟
به کدوم جرم؟
توی کدام قانون نوشته شده،عاشقی جرم است؟
و باز هم امشب..
خواب به دوچشم‌هایم نیامد..
بازهم خیره به آسمان تیره شب شدم..
و تا خود روشنایی بیدار ماندم..
شاید، پیش خود بگویی..
این دیوانه است..چرا تا خود طلول آفتاب بیدار است؟
ولی من..
فقط لبخند غمگینی، می‌زنم..
قهوه؛ تلخم رو می‌نوشم..و در دل می‌گویم..
تو چه‌میدانی با قصه عشق سر کردن یعنی چی؟
تو که نمی‌دانی؛ وقتی دلتنگ می‌شوی..
ولی نباید به روی خودت بی‌آوری یعنی چی؟
پس چرا در دل خود...
من را قضاوت می‌کنی؟..
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #13
با چشم‌های خسته پلک هایم را باز‌ می‌کنم..
بازهم دیشب خواب، به چشم‌هایم نیامد..
دیگر عقلم نمی‌کشد..
قدرت تصمیم گیری را از دست داده‌ام..
نمی‌دانم..
ولی خدا به دادت برسد عشق مغرور من..
یک روزی..
یک جایی..
یک کسی..
مثل خودت پیدا می‌شود..
و آن روز..
تازه می‌فهمی..
در حق قلب من چه کرده‌ای..
ولی باز هم..بعد از این همه مدت..
عکس هایت را که می‌بینم..
قلبم فروکش می‌کند..
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #14
امشب، آسمون هم برای دل من گریه کرد!
من؛ بغض می‌کنم..
آسمون گریه..
شاید من نتوانم غرورم را جلوی هرکس بشکنم و بغض توی گلویم را خالی کنم..
ولی آسمون زحمتش را می‌کشد جای من قصه می‌خورد..
جای من گریه می‌کند..
و من فقط با بغض سنگینی نگاهش می‌کنم..
امشب هم بازم خوابم نبرد..
بازم با یاد چشم هایت تا صبح سر کرد..
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #15
چون می‌گذرد، این دل غمی ندارد!
ولی..
هرشب..
هرثانیه..
غمی که توی دلم هست..
بیشتر و بیشتر میشه..
چرا؟
مگه قرار نیست از حجم‌ دل تنگی هامون کم بشه؟
مگه قرار نیست این دل دیونه فراموش کنه؟
آه دنیا آه..
نمی‌دانم قرار است کی این درد ها به اتمام برسد..
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #16
شنیدی، می‌گویند؛ کسانی که عزیز هستن زود تر می‌روند..
و کسانی رو که اون ها مارو دوست دارن، ما دوست شون نداریم، همیشه هستن!
آری اینست..
تنها کسانی پیشمان، می‌مانند، که دوست مان دارند؛ نه آنانی که دوست شان داریم..
قلبم می‌گیرد از این روزگار تلخ، آنقدری تلخ است،
که قهوه اسپرسو در مقابلش، شیرین ترین قهوه محسوب می‌شود..
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #17
می‌خواهم، رازی رو باهات در میان بگذارم..
قول بده، که میان خودمان می‌ماند؟
-قول می‌دم بگو..
- هنوز هم شب‌ها با یاد چشمانش صبح می‌کنم..و روز هارو شب..
- ولی اون دیگه تو رو نمی‌خواد
- این رو که خودم، هم می‌دانم؛ ولی قلب که این حرف هارا نمی‌فهمد؛ او فقط یارش رو می‌خواهد..
می‌دانی دلم از چی می‌گیرد؟
-چی؟
- از آن خدای، که می‌دانست من به معشوق، نمی‌رسم؛ ولی گذاشت من لیلی بشم!
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #18
عاشق شدن هم عالمی دارد، ولی اگر یارت، یار باشد، نه نیمه راه..
یادش بخیر، چه‌قدر رویا بافی می‌کردیم..
ولی تو کاری کردی با من..
که دیدن چشمانت، برایم رویا بشود..
چه‌قدر دلم از این حرف ها می‌گیرد!
آخه قلبم رسم دنیا را نمی‌داند..
نمی‌داند؛ رسم‌روزگار، کارش همین است..
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #19
میدانی، قلب شکسته یعنی چه؟
یعنی؛ هرشب بدانی اون دگر نیست..
ولی باز هم با امید آن که فردا دوباره آن دو چشم های زیبایش را ببینی..
کل شب رو سر کنی..
این است قلب شکسته و عقل از کار افتاده!
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #20
غمگینم، مثل تمام شب هایی که..
تا خود صبح اشک ریختم..
تا خود صبح به عکس هات نگاه کردم..
تا خود طلوع آفتاب، با رویا با تو بودن زنده ماندم..
خدایا..
این نامردی نیست؟
این ناحقی نیست؟
من حقم رو می‌خواهم..
آن شب های رو می‌خواهم که تا خود صبح بیدار ماندم..
من جوانی از دست رفته ام رو می‌خواهم..
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا