متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

diann

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
69
امتیازها
90
  • #1,271
سلام یه رمان بود که پسره رو دهنی بودن خیلی وسواس داشت حتی یه جایی فکر کنم از لیوان باباش میخوره،بعد که میفهمه حالش بد میشه و سریع میره سمت دستشویی،،ولی یه جای رمان با دختره سر یخمک دعواشون میشه و یخمک های دهنی دختره رو میخوره،دختره بهش میگه مگه تو از این کار بدت نمیاد؟پسره میگه دهنی داریم تا دهنی، بعد یه جوری بود که انگار دختر داستان تو خونه پسره و خانوادش بود.ممنون میشم راهنمایی کنید.
اسم رمان هیچکی مثل تو نبود
 

diann

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
69
امتیازها
90
  • #1,272

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,310
پسندها
25,054
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #1,273
سلام داستان درباره دختری که دکتره ولی در اثر تصادف به کما میره و روحش با پسری فکر کنم اسمش نیما هست اشنا میشه و این دوتا عاشق هم میشن تا اینکه دختره بهوش میاد بقیشو یادم نیست اسمش چیه
منم اینو خوندم، خیلی رمان قشنگی بود. یادم نی اسمشو ولی
 
امضا : حصار آبی

diann

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
69
امتیازها
90
  • #1,274
سلام ببخشید من دنبال رمانی میگردم که دختر در حال ازدواج با پسری بود که اصلیتش کرد بود و شب عروسیش پسره مجبور میشه بره و دختره رو به عقد دایی خودش در میاره بعد توی همون روستا زندگی میکنن دایی و دختره عاشق میشن میرن آلمان زندگی میکنن تا اینکه در خواست طلاق مرده میاد برای دختره و مجبور نیست برگرده روز فوت پدرش میرسه و خانواده دختره قبولی ندارن چون بچه داره و در اصل بچه برای دایی بود
عابر بی سایه ست فک میکنم
 

diann

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
69
امتیازها
90
  • #1,275
سلام دنبال یه رمانی میگردم خلاصش در مورد دختر مهندسی بود که برای گرفتن یه پروژه براش شرط میزارن که باید یه پسری رو راضی کنه با پدر بزرگش آشتی کنه ، دختره هم برای اینکار میره خدمتکار پسره میشه یه مدت بعد که پسره رو به مرور راضی کرد و با پدر بزرگش جور شداز اون خونه میزاره میره پسره هم در به در دنبالش میگرده تا اینکه تو مهمونی که واسه موفقیت پروژه ترتیب داده بودن دختره رو میبینه میفهمه مهندس همون پروژه ست و خدمتکار نیست
کسی اسم اینو نمیدونه؟خیلی وقته دنبالشم فکرمم همش درگیرش شده :(
 

Bits.T

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,276
سلام یه رمانی بود دختره با یه پسره دوست بود و پسره آقا زاده بود یه شب با ماشین با یهدخانومه تصادف می کنن دختره اشتباه پسر رو گردن میگیره و مجبور میشه با شوهر اون زنه ازدواج کنه بعد دخترم آشپز بود و پدرش تو آتش سوزی مرده بود. میشه اسم رمانشو بگید؟
 

z.as.n

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
4
امتیازها
0
  • #1,277
سلام همگی، چند سال پیش یه رمان خوندم مطمئن نیستم ولی فکر کنم دو جلدی بود... دختره و پسره باهم ازدواج میکنن بعد پسره تصادف میکنه و همه فکر میکنن مرده ولی بعد از چند وقت دختره از عروسی یکی از دوستاش برمیگشته که به طور اتفاقی شوهرش رو میبینه و میفهمه شوهرش نمرده بوده... پسره حافظه ش رو از دست داده بوده و دختره رو یادش نمیاد... یه زن و مرد پسره رو نجات داده بودن و پیش خودشون نگه داشته بودن...بعدش دیگه با کمک دختره خوب میشه... فکر میکنم این اتفاقات واسه جلد دو بود.. البته اگه همونطور که فکر میکنم رمان دو جلدی بوده باشه... ممنون میشم اگه کسی اسمش رو میدونه بهم بگه..
گناهکار
 

z.as.n

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
4
امتیازها
0
  • #1,278
سلام یه رمانی بود خونده بودم پسره و دختره همو دوس داشتن دختره یدونه داداشم داشت بعدش اینا اکیپی یا نمیدونم فامیلی میرن مسافرت پسره اونجا میشنوه دختره میخواد ازدواج کنه البته دختره میخواست لج پسررو دربیاره ولی مجبور شد بره سر سفره عقد ولی پسره بهش نمیگف چون از مامانش نامردی دیده بود نمیخواست ازدواج کنه بعد که دختره خواست عقد کنه پسره رفت عقدشو بهم ریخت ولی پسره چون مامانش نامردی کرده بود بدبین بود بعد نامزد قبلی دختره براش پاپوش درست میکنه عکسشو با دختره که تو کافه نشستن میده به پسره، پسره فک میکنه زنش بهش نامردی کرده میره خارج درحالیکه اونا بچه دار نمیشدن و بعد از چند وقت دختره حامله شده بود و دختره تازه میخواست بهش بگه بارداره که شوهرش رفته بود بعد چند سال برگشت پسرشو دید که بچه شون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

zei_zei13_94

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
15
امتیازها
33
  • #1,279
دنبال دو تا رمان میگردم

اولی در مورد دختری بود اهل جنوب پدر و مادرش از هم جدا شده بودن و پدر مرده بود و این دختره تو جنوب با عمه و پدربزرگش زندگی می‌کرده و تو سن کم به عنوان خون بس ازدواج میکنه و پسر بعد از عروسی با برادرش میره آمریکا درس بخونه و داستان چندسالگ بعد رو روایت میکنه که دختر کارمند هست و پسره برگشته و میخواد با هم زندگی کنن و تا اونجا که یادمه دختر از پسر حامله بود اما فکر میکنه بچه مرده اما در واقع مادرش که پسر بوده بچه رو بزرگ میکرد

رمان دوم هم با این موضوع بود دختره حامله است اما نمی تونه بچه رو نگه داره دوستی داره که داداشش و زن داداشش بچه دار نمیشن و از این میخوان بچه رو بده به اینا اما بعد زن داداش میره و دختر بعد از به دنیا اومدن بچه فکر میکنه بچه مرده و میره اما در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Fatemeh_2006

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
27
امتیازها
40
  • #1,280
سلام من چند سال قبل یک رمانی خوندم اما اسمش رو فراموش کردم،داستانش درباره پسر دایی و دختر عمه ای بود که اسم پسره آبان بود،اسم دختر رو فراموش کردم.
آبان خانواده اش رو در کودکی بر اثر تصادف از دست میده و عموش اونو بزرگ میکنه،پدر و مادر دختره هم وقتی کوچیک بود از هم طلاق میگیرن.
خلاصه با هم ازدواج میکنن اما آبان مشکلی پیدا میکنه و همیشه به زنش شک های بی‌مورد و اشتباه داشت تا اینکه یه روزی هلش میده و متاسفانه همسرش بارداره بوده و بچه سقط میشه،بینشون اختلافی پیش میاد و دختره به یه شهر دیگه میره و زندگی میکنه.
چند سال میگذره آبان داروساز میشه و دختر شرکت طراحی لباس کار میکنه.همدیگرو میبینن و بعد از دعوا و... باهم آشتی میکنن به زندگیشون بر میگردن.
خیلی دلم میخواد دوباره داستانش رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
65
عقب
بالا