متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Zahra4752

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,521
سلام من دنبال یه رمانم که درباره دختره مسیحی هست که تو پرورشگاه بزرگ شده و با وعده یه خانوم بخاطر نقاشی هاش به کشور دیگه میره ولی بجاش اونو به عرب ها میفروشن و بعد مدت ها از یک مرد پولدار بچه دار میشه و با هم زندگی میکنن ولی سر یه موضوعاتی شرهرس اونو بیرون میکنه و اون مجبور میشه تو خیابون بمونه و از دور بچشوببینه
 

پینار آیدین

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
  • #1,522
سلام دوستان یه رمان خونده بودم که ژانر طنز داشت متاسفانه بخش خیلی کوچکی ازش یادمه که دختره (تو کشور خارج) نامزدش اونو برای صبحونه صدا می‌کنه و اونم میره سر میز برای غذا ولی انقدری خوابش می‌اومده که سرش میره تو کاسه سوپی که جلوش بوده، اگر اشتباه نکنم اسم دختره بهار بود.
 

Ghazal Mohammadi

نویسنده افتخاری
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,574
پسندها
13,603
امتیازها
35,373
مدال‌ها
21
  • #1,523
سلام.یه رمان خوندم که نامزد دختره قتلی مرتکب میشه،مجبوره فرار کنه بره خارج از کشور،دختره رو به داییش میسپاره،بعد از مدتی دختره وداییه عاشق هم میشن ازدواج میکنن،بعداز چنسال پسره برمیگرده وتلاش میکنه اون دوتا رو از هم جدا کنه
سلام بر شما، رمان عابر بی سایه رو چک کنین
 

Fateme Alinejad

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
11
پسندها
127
امتیازها
578
مدال‌ها
1
  • #1,524
سلام، یه رمان بود که شروعش با ورود یه دختر به کافی‌شاپ و روبه رو شدنش با پسری بود که ترکش کرده اگر اشتباه نکنم دختره برخلاف علاقش روان شناس شده بود و این که مادر و پدرش از هم طلاق گرفته بودن دختره یه برادر داشت که در ادامه می‌فهمن پسره به خاطر سوتفاهم سر برادرش دختره رو ول کرده دختره رنگ چشم خاصی داشت که پسره عاشقشان بود ولی دختره اخرای رمان میره لنز میزاره که پسره دیوونه میشه و تصادف میکنه... .
 

اواا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
4
امتیازها
0
  • #1,525

Parasto13

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
  • محروم
  • #1,526
سلام من دو سال پیش توی یه کانالی توی سروش یه رمان میخونم وسطای رمان نویسنده دیگه ننوشت میدونین اسم رمانش چی بود ؟؟یه دختره به اسم صحرا و پسره به اسم دامون بودن یه کلبه توی جنگل داشتن به روز نمی‌دونم چی میشه بنظرم پسره از ایران میره یا از روستا بعد یه مدت خانواده اون پسره میان خواستگاری صحرا دامون یه مشکل جنسی داشته خانوادش قبول میکنن بعد صحرا دامون و دوست داشته اما بخاطر اینکه خانوادش مشکل دامون رو میدونستم ولی صحرا رو بخاطر پول دادن از خونشون به گیتار که با پول قالی بافیش در آورده و میره خونه دامون اینا نمی‌دونم دیگه چی میشه ولی خواهر دامون عاشق دایی صحرا میشه بعد روز ازدواجشان داییش گم میشه و به جسد سوخته پیدا میکنم میگن مال دایی صحراست و بعد که معلوم میشه داییش زندست و قرار بود تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Yegane jabari

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,527
سلام اسم این رمان رو میشه بگین
دختره اسمش باران و پسره امیر علی اینا با هم دوست خانوادگی هستند تو دوران نوجوانی به پسره ابراز علاقه میکنه اما پسره ردش میکنه چند سال بعد دانشگاه رشته دندون پزشکی قبول میشه و با پسره هم خونه میشه پسره هم دندان پزشک میخونه
 

Aisane1

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
204
پسندها
625
امتیازها
4,013
مدال‌ها
8
  • #1,528
سلام یه رمان بود که درمورد یه دختری بود که به کره‌ی جنوبی میره بعد اونجا توی هتل اعضای بی تی اس اونو با یک نفر
اشتباه میگیرن، اسمش چیه؟
 

venus00

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
  • #1,529
سلام من دنبال یه رمانی می گردم که درباره ی دختریه که کل خانوادشو از دست داده و افسرده و ضعیف شده و تو یه آپارتمان زندگی می کنه.(قاب عکسای خانوادش رو با پارچه ی مشکی پوشونده بوده) از طرفی پسر صاحب اون آپارتمان دقیقا به واحد روبه رویی دختره اسباب کشی میکنه. اینا یه سری ماجرا براشون اتفاق میوفته که دقیق یادم نیست ولی یادمه دختره یکی دو بار حالش بد میشه و شب کابوس میبینه که پسره میره آرومش میکنه. یا یادمه این آپارتمانشون یه حیاط خیلی قشنگ داشته که قبل از اومدن پسره، دختره فقط اونجا می رفته(دختره توی داستان خیلی اون حیاط رو توصیف کرده بود) و بعد از اومدن پسره یه بار اونجا همدیگه رو میبینن. ی چیز دیگه هم ک یادم مونده اینه که دختره یه کش مو داشته که از مادرش یادگاری مونده و این کف آسانسور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

elash

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
4
امتیازها
0
  • #1,530
سلام، یه رمان بود که شروعش با ورود یه دختر به کافی‌شاپ و روبه رو شدنش با پسری بود که ترکش کرده اگر اشتباه نکنم دختره برخلاف علاقش روان شناس شده بود و این که مادر و پدرش از هم طلاق گرفته بودن دختره یه برادر داشت که در ادامه می‌فهمن پسره به خاطر سوتفاهم سر برادرش دختره رو ول کرده دختره رنگ چشم خاصی داشت که پسره عاشقشان بود ولی دختره اخرای رمان میره لنز میزاره که پسره دیوونه میشه و تصادف میکنه... .
میخوام بخونم از چشمای تو
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا