یه رمانی بود اسمشو یادم نیست ممنون میشم کمکم کنید
داستان درمورد پسری بود که دخترا رو گول میزد بهشون نزدیک میشد و ازشون پول میگرفت فک کنم میخواست یکی از اعضای خانوادشو از زندان بیاره بیرون بعد با یه دختری برخورد میکنه که استاد دانشگاه بود و برخلاف انتظارش اصلا تو نخ پسربازی و پارتی و اینا نیست و کم کم عاشق پسره میشه پسره هم عاشقش میشه ولی خب پسره یه زندگیه الکی و فیک رو به دختره نشون داده بود ،بعد ها حقیقت رو به دختره میگه برخلاف انتظارش دختره با این موضوع کنارمیاد و میمونه پاش و... اسم پسره هم سیاوش بود فک کنم
مادرش هم تو خونه ی دختره خدمتکار بود،البته خوده پسره اینو نمیدونست.
کسی اسمشو یادش میاد؟