یه رمان بود دختره با پدر بزرگ و مادر بزرگش شهر زندگی میکره و عاشق یه پسره هستش بعد چندین وقت برمیگرده روستا پیش پدر و مادرش اونجا پدرش مجبورش میکنه با خان ازدواج کنه دختره فکمیکنه همون پسره هستش ولی پدر پسره بوده و با پدر عشقش ازدواج میکنه و بچه دار میشه و کم کم عشق پسره و فراموش میکنه و اخرش اینطوریه که دخترش که اسمش فک کنم نیلا بود و همسرش میرن جنگل و بچش گم میشه دختره دیوونه میشه تو همین مابین بچه دار میشه دوباره که پسره و عشق قدیمیش اسم دخترشو به یادگار میزارع نیلا
فک کنم اسمرمان یه چیز تو مایه های سروین اینا بود