متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Nana 54

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,851
سلام
دوستان دنبال یک رمان قدیمی هستم که دختره اگر اشتباه نکنم پرستار بود و از نامزدش جدا شده بود و یک جورایی شکست عشقی خورده بود، توی بیمارستان یک دکتری پاپیچش میشه..
یک قسمت بولد که یادمه ازش اینه که رفته بودن مسافرت و نامزد قبلیش فامیلش بود انگار اونجا توی اصطبل گیرش میندازه از اونور دکتره هم میاد میبینه اسم نامزد قبلی دختر هم کاوه بود انگار
اگه میدونید بگید لطفااااااا
 
آخرین ویرایش

yas1821

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
8
امتیازها
0
  • #1,852
سلام وقت بخیر
دنبال رمانی هستم که دختره باخالش(یا داییش) زندگی میکردخالش(زن داییش) باهاش خوب نبود پسر خالش (پسر داییش)هم دختره رودوست داشت ولی خالش(یا زن دایش) دوست نداشت زن پسرش بشه دختره استاد دانشگاه بود تو کلاس خیلی جدی بود.باباش مرده مامانش شوهر کرده یه خواهر کوچیک هم داره

شوهر مامانش پولداره مرده مامانش خونه ای که توش زندگی میکنه بنام دختره میزنه دختره اصلا پیش مامانش نمیره بعدا مامانش هم میمیره شوهر مامانش دوتا پسرداشت

یکیش شوخ ویکیش جدی ومغرور دختره میره پیش اینا زندگی میکنه عاشق پسر بزرگه میشه پسره پلیس مخفی هم بود یه روز یه باند خلافکار هردو رو میگیرن میخوان دختررو عذاب بدن تاپسر حرف بزنه اینا که میرن بیرون دختربه پسره میگه خودت بکشم یه تیر بیشتر داخل اسلحه نیست پسره دختره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Reyhaneh09pp

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
5
امتیازها
0
  • #1,853
رمان در مورد یه دختری بود که پدر و مادر و برادرشوهر از دست میده و با اون یکی برادرش بر میگرده ایران پیش خانوادشون بعد عاشق پرهام میشه که بعدا میفهمه داییشه پرهام میره خارج بعد این دختره با پسر موش دوست میشه و بعدا پدربزرگش مجبورش میکنه با پسر عموش ازدواج کنه ممنون میشم اسمشو بگید
رمانش یه حالت همخونه ای بود اگه میدونید اسمشو بگید لطفا
 

yas1821

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
8
امتیازها
0
  • #1,854
سلام وقت بخیر
دنبال رمانی هستم که دختره باخالش(یا داییش) زندگی میکردخالش(زن داییش) باهاش خوب نبود پسر خالش (پسر داییش)هم دختره رودوست داشت ولی خالش(یا زن دایش) دوست نداشت زن پسرش بشه دختره استاد دانشگاه بود تو کلاس خیلی جدی بود.باباش مرده مامانش شوهر کرده یه خواهر کوچیک هم داره

شوهر مامانش پولداره مرده مامانش خونه ای که توش زندگی میکنه بنام دختره میزنه دختره اصلا پیش مامانش نمیره بعدا مامانش هم میمیره شوهر مامانش دوتا پسرداشت

یکیش شوخ ویکیش جدی ومغرور دختره میره پیش اینا زندگی میکنه عاشق پسر بزرگه میشه پسره پلیس مخفی هم بود یه روز یه باند خلافکار هردو رو میگیرن میخوان دختررو عذاب بدن تاپسر حرف بزنه اینا که میرن بیرون دختربه پسره میگه خودت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

nila_aml21

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,855
سلام وقت بخیر
دنبال یک رمانی هستم که یه پسری پدرش که حاجی بوده فوت میکنه،این حاجی یه زنی دوباره گرفته بود به اسم آذر،آذر یه دختری داشت که اونموقع حدودا ۱۳ سال داشت و زیبا نبود،داستان گذشت این پسره فکر کنم که از خارج برگشت اومد سر خاک حاجی و دید یه دختری نشسته سر خاک و داره بد و بیراه میگه به حاجی ،دختره همون دختر اذر بود ولی خیلی خوشگل و بزرگ شده بود و خیلی عوض شده بود و پسره متوجه نشد که همون دختره، پسره معروفم بود در شبکه های مجازی یک بار ازدواج کرده بود با یه دختر معروف(فکر کنم بازیگر بود) که از هم جدا شده بودن،پسره یه بچه پسر هم داشت
 

مصی رحمانی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #1,856
سلام یه رمانی بود خلاصش اینطوری بود یه دختره اگه اشتباه نکنم اسمش محیا بود و پسر خالشو دوست داشت ولی پسر خالش با یه دختر دیگه ازدواج میکنه داداش دختر میاد با محیا ازدواج میکنه بدها زن پسر خالش میمیره شوهر محیام بهش نامردی میکنه باعث میشه محیا با پسر خالش مهاجرت کنه اما در عین حال دیگه حکم خواهر برادری داشتن حتی محیا یه دختر کوچیکم داشت که ولش کرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

مصی رحمانی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #1,857
یه رمان بود زنه اگه اشتباه نکنم پرستار بود شوهرش بهش نامردی میکنه و از هم جدا میشن زنه حامله بوده ولی شوهرش حق و حقوق بچه رو میده به زنه زنه عاشق یه مرد دیگه میشه مردم دختره زنه رو عین بچه خودش بزرگ میکنه اما بعد از آن پدر واقعی بچه برمیگرده و میخوادش... کسی اسمشو میدونه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

مصی رحمانی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #1,858
یکی دیگم بود اینطوری بود که یه کاپل که عاشق هم بودن از هم جدا میشن مرده ازداوج میکنه بعد چندسال اینا همسایه هم میشن مرده دنبال رحم اجاره ای میگرده عشق سابقشو مجبور به انجامش میکنه اما بعد یه مدت دختره میفهمه تخمک از خودش برداشتن و بچه خودشه و پسره هنوزم دوست دار... اسمشو میدونید؟
 

atn83

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #1,859
سلام دوستان .من دنبال یه رمانی میگردم تو ایم رمان دختر برای پروژه عملی رشته اش که روانشناسی هست باید روی یک بیمار کار کنه که وقتی بیمار رو میبینه میبینه از دوستای خانوادگیشون هست که این آقا زن داشتن و بچه ولی وقتی بچه اشون فوت میکنه این آقا افسردگی میگیرم و بستری میشن بعد دختره فاصله سنی با این آقا زیاده ولی از قبل دوسش داشته .
 

گلبرگـ

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
50
امتیازها
90
  • #1,860
سلام وقت بخیر من دنبال یک رمانی میگردم که اوایلشو یادم نیست ولی اواخرشو یادمه اسم دختره رازان بود بعد از کلی اتفاق هایی که براش میوفته و یادم نیست به عشقش میرسه ولی وقتی با ماشین میخواستن برن مهمونی پسره میره بستنی بخره که ناپدری دختره با گلوله اون رو تو خیابون میزنه فقط همیناشو یادمه
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
65
عقب
بالا