متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

گل گلی

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
96
پسندها
638
امتیازها
3,713
مدال‌ها
6
سن
2
  • محروم
  • #1,921
سلام دنبال یه رمان میگیردم که اسم شخصیت پسرش اوستا بود اسم دختره هم یادم نیست اینا با کلی سختی باهم ازدواج میکنن بعد دختره حامله میشه اما در دوران حاملگی سرطان میگیره و هر چی پسره بهش اصرار میکنه بچه رو سقط کنه زیر بار نمیره تا اینکه بچشون که دختره به دنیا میاد و دختره هم میمیره و تا همینجاش یادمه
 

elena_ea

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
12
امتیازها
33
  • #1,922
-خم شو کفشام رو پاک کن
بغض کرده کمر خم کردم که یکی از مهمونا گفت:مگه زنت نیست حسام خان؟
پوزخندی زد
-در شان خدمتکارمه تا زنم
با پشت آستینم روی کفشش کشیدم که یهو نتونستم با اون شکم برامده خودم رو کنترل کنم از پشت محکم روی زمین افتادم جیغم به هوا رفت حسام سریع کنارم نشست فریاد زد: چیشد... غلط کردم عمرم
نتونستم حرفی بزنم سریع بغلم کرد
⭕اگه کسی می دونه اسمش چیه ممنون میشم بگه
 

kelviiiiin

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,923
سلام دوستان یه رمانی بود دختره دکتر بود باباش پلیس بود اما هیچوقت بهش علاقه ای نداشت یه خاهرم داشت بعد یه جا به جای دوستش که میخوان به یه سن بالاعه شوهرش بدن میره لباس عروس و اینا میپوشه بعدم شخصیت پسر اسمش عطاعه دختره رو میترسونه دختره ام اسلحه میگیره روش میبردش تو ماشین بعد وسط بیابون رهاش میکنه
یه قسمتشم هست روبه روی هم با اسلحه ایستادن دختره به یکی پشت عطا شلیک میکنه عطاهم بهش شلیک میکنه بعد دختره جای بخیه زخمه رو تتو گل رز میزنه، لطفا اگه اسمشو با این توضیحات به خاطر اوردید اطلاع بدید ممنون
 

بهار؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
486
پسندها
3,970
امتیازها
17,083
مدال‌ها
19
  • #1,924
سلام دنبال یه رمان میگیردم که اسم شخصیت پسرش اوستا بود اسم دختره هم یادم نیست اینا با کلی سختی باهم ازدواج میکنن بعد دختره حامله میشه اما در دوران حاملگی سرطان میگیره و هر چی پسره بهش اصرار میکنه بچه رو سقط کنه زیر بار نمیره تا اینکه بچشون که دختره به دنیا میاد و دختره هم میمیره و تا همینجاش یادمه
اگ اسم دختره آروشا باشه... رمان آخرین بوسه:rolleyes:
 

hossna909

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #1,925
صلام ی رمان هست

دربارع ی دختر امروزیه که خواستگار مذهبی داره و بهش جواب بلع میده و نامزد میشن این بیین پسر دچار سوتفاهم های زیاده میشه و این اخر ی سوتفاهم خیلی بزرگ باعث میشه تصمیم به جدایی بگیرع و بعد فهمیدن حقیقت پشیمون میشه و......یک جا فکنم دختره بهش قرص اکس میده وبهش.... میکنه
یک پسر خاله هم داره که خیلی به هم وابسته هستن و همین یکی از مشکلات نامزدشه چون دختره رو دوست دارم سعی میکنه باهاش کنار بیاد

صلام ی رمان هست

دربارع ی دختر امروزیه که خواستگار مذهبی داره و بهش جواب بلع میده و نامزد میشن این بیین پسر دچار سوتفاهم های زیاده میشه و این اخر ی سوتفاهم خیلی بزرگ باعث میشه تصمیم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

گل گلی

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
96
پسندها
638
امتیازها
3,713
مدال‌ها
6
سن
2
  • محروم
  • #1,926

عربی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,927
یه رمانی بود اسم دختره رو یادم نیست، با پدر و مادرش خدمتکار یه عمارت بود، توی یک تصادف پدر و مادرش میمیرن،جنازه مادرش پیدا میشه اما جنازه پدرش پیدا نمیشه . صاحب اون عمارت ورشکست میشه، یه نفر دیگه به اسم اهورا اون عمارت رو می خره، دختره همچنان توی اون عمارت می مونه، متوجه میشه که پدرش زنده اس، صاحب جدید عمارت اهورا عاشق دختره میشه و میره دنبال پدر دختره، و یه اتفاقی میوفته مجبور میشن عقد موقت کنند. از آخر هم با کلی اتفاق پدر دختره روپیدا می کنند اما حافظ شو از دست داده، و مشخص میشه اهورا پسر عمه دختره اس، یه زمانی عمه دختره عاشق یه مرد میشه اون مرده همه مال اموال اون خانواده رو بالا میکشه، عمه با یکی ازدواج می کنه میره خارج و پسرش که اهوراست میاد تا عمارت رو که ماله دختره و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

elena_ea

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
12
امتیازها
33
  • #1,928
لطفاً بگین اسمشو..
-خم شو کفشام رو پاک کن
بغض کرده کمر خم کردم که یکی از مهمونا گفت:مگه زنت نیست حسام خان؟
پوزخندی زد
-در شان خدمتکارمه تا زنم
با پشت آستینم روی کفشش کشیدم که یهو نتونستم با اون شکم برامده خودم رو کنترل کنم از پشت محکم روی زمین افتادم جیغم به هوا رفت حسام سریع کنارم نشست فریاد زد: چیشد... غلط کردم عمرم
نتونستم حرفی بزنم سریع بغلم کرد
⭕اگه کسی می دونه اسمش چیه ممنون میشم بگه.
 

رستا گلی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,929
درموردپسریه ک ازخارج میاداسم پسره مسیح فک کنم میادایران توشرکت عموش یاداییش واونجاعاشق کارمندعموش میشه باهم ازدواج میکنند به دختره سرطان میگیره پسره هرکاری می‌کنه درمان نمیشه براهمین پسره فریزش میکنه

لطفااسمشوبهم بگین
 

Niloofar33

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,930
سلام من قبلا یه رمان خوندم راجب یه دختری بود که جیب بری میکرد با اینکه پدر خیلی پولداری داشت بازم اینکارو میکرد فک کنم باباش تو کار خلاف بود یادم نیست با پسر عموش تو یه خونه زندگی میکردن پدرش اسرار داشت که این دوتا باهم ازدواج کنند ولی این دوتا زیادم مایل به اینکار نبودن بعد باباش یه مهمونی میگیره توی اون مهمونی خاله ی پسر عموش و میبینه و یه پسری به اسم محمد که پسره پلیسه اشنا میشه میفهمه که پسره از بچگی عاشقشه ولی هیچوقت کسی بهش نگفته بود یه سری اتفاقات می افته که پسر عموش و محمد و خودش وارد یه ماجرایی میشن میخوان انتقام مادرشون و که تو یه تصادف ساختگی بوده بگیرن اخرشم محمد و دختره ازدواج مبکنن چشم محمدم طوسی بوده تنها چیزای که از رمان یادمه همینه لطفا اگه اسمشو میدونید بهم بگید
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا