رمانی که دختره استاد دانشگاه بود.
سر یه ماجرای پسر و دختره بهم میزنن، پسره با دختر حالش فکر کنم ک اسمش نوشین بود ازدواج میکنه و میره خارج از کشور بعد یه مدت پسره بیماری نادر و خطرناکی میگیره و دکترا جوابش میکنن.
دختره میره خارج و تو طول درمان پیشش میمونه
آخر داستان اینطور تموم میشه که پسره برمیگرده ایران و سر کلاس درس دختره میشینه
این رمان اسمش و میخوام