متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Shady15

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
12
پسندها
11
امتیازها
33
  • #2,091
سلام یه رمانی بود قبلا خوندم ولی الان اسمش یادم نیست رمان درمورد یه دختر گوشه گیر بود که دوتا داداش بزرگ تر هم داشت و فرزند ناخواسته پدر و مادرش بود یعنی آخرین فرزند بعد با دوست برادرش آشنا می شه فکرکنم اسم پسره طاها بود بعد طاها دختره رو ول می کنه معلوم می شه طاها یه خواهری داشته که برادر دختره عاشقش بود ولی یه مدت گوشه گیر و افسرده شده بود طاها هم فکر می کرد برادر دختره بهش دست درازی کرده ولی ماجرا اصلا این نبود دختره می ره خارج و طاها می فهمه اشتباه کرده کسی اسمش رو می دونه؟؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Shady15

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
12
پسندها
11
امتیازها
33
  • #2,092

MAHLA.MI

هنرمند انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
10,830
امتیازها
28,173
مدال‌ها
19
سن
20
  • #2,094
سلام
رمانی که دختره نامش صحرا بود با خواهر یه پسر سلبریتی یا همچین چیزی دوست بود.
یه تیکه مهم ک یادمه اینه که یه روز صحرا رفته خونه هم دوستش. این‌هاهم خیال می‌کردند داداشه حالا حالا پیدا نمیشه ولی یهو صدا مدا میاد فکر می‌کنند دزده....دیگه یادم نمیاد
 

2nya

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
4
امتیازها
0
  • #2,095
سلام دوستان یه رمان بود زن باعشق با شوهرش ازدواج کرد و بعد شوهرش بهش نامردی میکنه و دختره افسترده میشه و پدر و مادرش تو جاده تصادف میکنن میمیرن خواهرشوهرش و یه پسره ک فک کنم دوست خانوادگیشون بود میان ایران خواهرشوهر دختر چون دوستش بود مجبورش میکنه که از داداشش جدا بشه و مستقل شه و خونه ی پسره و بازسازی میکنه اخر داستان با دوست پسره ازدواج میکنن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aynazmoonchild

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
137
پسندها
660
امتیازها
3,803
مدال‌ها
8
  • #2,096
سلام یه رمان هست از جونگ یونهوا و گروه کی پاپ cnblue ژانرش جنایی عه یکی از اعضای گروه به طرز مشکوکی میمیره همه فکر کنین واقعا مرده ولی زندست و ربوده شده و توسط یک مامور امنیتی آموزشی میبینه تا بتونه نفوذ کنه به یک باند مافیا و بعد از موفقیت هاش پیش اعضای گروهش بر میگرده
 
امضا : Aynazmoonchild

soodi

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,097
رمانی که خواندم که توی داستان به روستای مازیچال می روند
 

soodi

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,098
رمانی که خواندم که توی داستان به روستای مازیچال می روند اسم رمان رو اگر می دونید ممنون میشم معرفی کنید
 

بانو۱۳۱۳

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
5
امتیازها
0
  • #2,099
سلام من دنبال یه رمانی هستم که دختره با پسر همسایه شون نامزد میکنن، پسره با پدر بزرگ و مادربزرگش زندگی میکنه و پدرش هم جانباز اعصاب و روان هست که فکنم در اسایشگاه بستری میشه و بعضی مواقع میاد پیش خانواده اش...سر یه موضوعاتی نامزدی شون به هم میخوره و پسر با خانواده اش از اون محله میرن،حالا بعد چند سال در محل کار(فکر کنم) به هم برخورد میکنن و ... اول رمان هم از آینده شروع میشه وقتی که از هم جدا شدن و فلش بک میزنه به گذشته... اگه کسی اسمشو میدونه لطفاً بگه،خیلی وقته دنبالش هستم
 

Fafa94

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,100
سلام یه رمانی بود دختری مذهبی تو دانشگاه عاشق استادش میشه که تازه از خارج اومده بود
خانواده هاشون ناراضی بودن چون خانواده دختر مذهبی و خانواده پسره کاملا متفاوت با اونا بودن
داداش دختر از قبل با خواهر همین پسر دوست بوده و شب خواستگاری دختره میبینه که اینا همون خانواده هستن ولی کسی نمیدونسته این موضوع رو
با کلی مخالفت دختره به عشقش میرسه و یک ماه صیغه بودن که بعدش عقد دائم کنن داشتن جهیزیه میچیدن تو خونشون که پسره نمیدونم چرا میذاره میره خارج
حالا دختره ده ساله که تنها و افسرده هست و تردش کردن
از اونطرف تو این ده سال برادر دختر با خواهر پسره ازدواج کرد ...
حالا یه روز دختره میره خونه داداشش میبینه عه عشقش برگشته ولی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا