متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

ملیییکا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,181
سلام ‌. اگر کسی اسم این رمان رو می‌دونه ممنون میشم بگه
یه دختری عاشق پسر عمویش بوده ، اینا پنهانی عاشق هم بودن که پدر دختره میمیره بعد تا اینا میان به خودشون بجنبن و بگن که می‌خوان با هم ازدواج کنن مادر دختره تصمیم میگیره که ازدواج کنه و این وسط به خاطر مخالفت های عموش مشکلاتی پیش میاد و پسره هم سر همین اختلافات دختره رو ول میکنه و می‌ره خارج . دختره هم چون پشت مادرش و میگیره از خانواده پدری طرد میشه . چند سال بعد موقعی که با دوستاش بوده با ماشین دیگه ای تصادف می‌کنه و میبینه که همون پسر عمویش هستش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

سمیرا ا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
6
امتیازها
3
  • #2,182
سلام دوستان عزیز دنبال رمانی هستم که یه پسر سر شرط بندی بادوستاش میخوادیه دختری رو عاشق خودش کنه ولی خودش عاشقش میشه دختره هم بعد که میفهمه براش نقشه داشته میخواد ازش انتقام بگیره فک کنم سر سفره عقد به جای بله میگه نه ولی اخرش ازدواج میکنن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

سمیرا ا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
6
امتیازها
3
  • #2,183
کسی اسم این رمانو میدونه سه تادختر باهم زندگی میکنن عهد بستن که هیچوقت ازدواج نکنن به یکیشون فک کنم دست‌درازی شده ولی آخرش عاشق میشن همشون ازدواج میکنن یه پسر عاشق یکی از اینا میشه که دختر بازه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

آذینوو

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,184
سلام یه رمانی بود خیلی سال پیش خوندم یه پسر و دختری همو دوست داشتن بعد رفتن تو یه روستایی دختره بالاجبار با یه پسر دیگه ای ازدواج کرد بعد انگار طایفه هم بود بعد عشق اول دختر میره تیمارستان اخرشم شوهر دختره میره کما بچشون بهش میگه بابا پسره بهوش میاد
کسی اسم رمانو یادشه؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

سمیرا ا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
6
امتیازها
3
  • #2,185
سلام یه رمانی بود که پسره به دختره که موهاش فر بوده میگفته ببعی.:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9::458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
ببخشید همین یادمه
فک کنم ازدواج بخاطر برادرم باشه دختره با پسری که بخاطر داداش دختره داداشش رفته تو کما ازدواج میکنه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

سمیرا ا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
6
امتیازها
3
  • #2,186
یه رمانی بود که پسره برادر واقعی دختره نیست ولی دختره خبر نداره پسره هم عاشق دخترس
ی بار ک دختره خواب بوده پسره داشته نگاهش میکرده ک یهو دختره از خواب بیدار میشه و فکر میکنه برادرش میخواسته اذیتش کنه و عصبانی میشه میره و ....
شاید دونیمه ی سیب باشه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

سمیرا ا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
6
امتیازها
3
  • #2,187
سلام دنبال رمانی میگردم که دوسال پیش خوندم.
خلاصه:
دختری به اسم آوا از طرف خانواده ی خودش طرد میشه بخاطر اینکه لحظه ای به دنیا اومد که پدرش یعنی عزیز ترین پسر پدر بزرگش فوت کرد. می گفتن اون بد یومی میاره بخاطر همین همیشه اذیتش می کردن از کوچیکی ازش کار می کشیدن و حتی از دیدن مادرش هم محرومش می کردن تا اینکه دایی به بهانه ی یه سفر اون می خوابونه و تو جاده ای دور از روستای خودشون با کارت شناشنامه و مشخصات ولش می کنه. بعدش دختره بزرگ میشه و برای اینکه تو جامعه آسیب نبینه خودشو به شکل یه پسر در میاره که به چند نفر بدهکار میشه و از طرف همونا توی کوچه ی یک پسر پولدار چاقو می خوره. پسره هم دکتر بوده و می فهمه که اون دختره.
ببخشید طولانی شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

ملیییکا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,188
سلام ‌. اگر کسی اسم این رمان رو می‌دونه ممنون میشم بگه
یه دختری عاشق پسر عمویش بوده ، اینا پنهانی عاشق هم بودن که پدر دختره میمیره بعد تا اینا میان به خودشون بجنبن و بگن که می‌خوان با هم ازدواج کنن مادر دختره تصمیم میگیره که ازدواج کنه و این وسط به خاطر مخالفت های عموش مشکلاتی پیش میاد و پسره هم سر همین اختلافات دختره رو ول میکنه و می‌ره خارج . دختره هم چون پشت مادرش و میگیره از خانواده پدری طرد میشه . چند سال بعد موقعی که با دوستاش بوده با ماشین دیگه ای تصادف می‌کنه و میبینه که همون پسر عمویش هستش
دوستان کسی این رمان برای اشنا نیست ؟
 

gelareganji

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,189
سلام ی رمانی قبلا خوندم درست یادم نیست فقط ی تیکش یادمه...رمان درمورد دختری بود که پرستار یه پسر میشه پسر فک کنم داخل خونش بستری بود و فک کنم فقط میدید اما نمیتونست حرف بزنه وحرکت کنع و خیلی هم پولدار بودن...بعد چند وقت پسر با رسیدگی های دختر خوب میشع و دختر هم عاشقش میشع اما مادر پسرع مخالف و فک کنم دختر بخاطر مشکل مالی پرستار میشه و بخاطر راحتی خودش با پسر صیغه میشه ...میشه لطفا اسمشو بگید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

Zizi81

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,190
سلام دوستان یک رمان بود دختره شوهرش فوت کرده بود بعد چند وقت برادر شوهر عاشقش شد
پسره هم کوچیکتر بود ازش اسمشوهرچی فک میکنم یادم نمیاد
فکر میکنم اسم دخترا ساراناز بود یا سارا پسره هم فک کنم کیان بود اسمش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا