متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #2,231
سلام بچه ها روزتون بخیر
یه رمانی من خونده بودم که دختره خواهره ۱۷ سالشو به یه پسره ۳۰ ساله میفروشه پسره آهنگسازه و دختره آرزوش درس خوندنه

بعد از کلی سختی عاشق هم میشن و دختره باردار میشه ولی اولش بچه رو نمیخواد اما به دنیاش میاره ولی بعدش به یسری دلایلی پسره رو ترک میکنه و میره دنبال تحصیلش و روانشناس میشه و پسره بچشو بزرگ میکنه ولی دختره رو بعد از ۴ سال از طریق دوستش که استاد موسیقیه و قرار بود جلوی اون اجرا کنه میبینه
و اینکه یادمه دو فصل داشت ممنون میشم اگر کسی اسمشو میدونه بهم بگه
می‌گل. اسم پسره هم شهروز بود
 

elihaaaaam

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,233
سلام دنبال یه رمان میگردم در مورد یه دختریه که میفهمه خانوادش اونو به سرپ ستی گرفتن و اون دنبال پدر مادر واقعیش میگرده در همین حین میفهمه استاد دانشگاهش همسر خواهر واقعیش بوده و یه خواهر داشته که خیلی شبیه خودشه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

رضوان ۹۳

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,235
سلام دوستان.
من یه رمانی رو خیلی سال پیش وقتی در حال تایپ بود جای دیگه‌ای میخوندم ولی اصلا نمیدونم این رمان تموم شده یا نه. میخواستم بدونم کسی این رمان روخونده
داستانش اینجوری بود که یه دختر مذهبی که توی بهزیستی کار میکرد و مشکل تنفسی هم داشت مجبور میشه با یک پسر که تازه از خارج اومده و اعتقادی هم نداره برای کلاس های نوازندگی توی بهزیستی که برای بچه هاست همکار بشه اسم پسره نمیدونم داریوش بود یا کوروش.
خیلییی ساله دنبال این رمانم. ممنون میشم اگه خوندید کمک کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

آیلار۷۸

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,236
سلام بچه‌ها
دنبال یه رمان می‌گردم که توش نقش اول زن حدودا سی ساله‌ست و چندین ساله با یه مرد ثروتمند (فکر کنم صاحب یه تیم فوتباله) که از خودش بزرگتره و یه دختر و پسر دوقلو از زن اولش که مُرده داره ازدواج کرده. خود زنه از نامزد سابقش یه پسر نوجوون داره.
بعد زنه مادر خیلی خوبیه، اون دوقلوها که الان حدودا ۱۷ ۱۸ سالشونه هم خیلی دوسش دارن. ولی رابطه‌ش با شوهرش خیلی سرده. در واقع مرده فقط باهاش ازدواج کرده که یه مادری بالای سر بچه‌هاش باشه، زنه هم ازدواج کرده تا پسرش اسم پدر تو شناسنامه‌ش داشته باشه چون نامزد سابق زنه پسرش رو گردن نمی‌گرفته.
در طول رمان هم یه سری مشکلات پیش میاد. مثلا دختر جوونه با یه پسر بد دوست میشه و تو دردسر میوفته، نامزد سابق زنه میاد سراغ پسرش و می‌خواد باهاش در ارتباط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

زهره ثانی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,237
سلام یه رمانی بود که هرچی فکر میکنم اسمشو یادم نمیاد اگر میشه بهم کمک کنید دوتا دوست بودن به اسم شهرزاد و مهتاب که تو یه خونه زندگی نیکردن و همسایه هم بودن شهرزاد عاشق دایی مهتابه و ومهتابم عاشق رضا که مال زمان شاه و ساواکه و پسره رضا منافقه و دایی مهتاب هومن هم این مسئله رو کامل نیدونم یه شب تو یکی از مهمانی ها ها که خانواده مهتاب و شهرزاد رو دعوت کرده بودند خانواده سرشناسی بودند یه رئیس ساواک از شهرزاد خوشش میاد و بعد ها اونو میدزده نیبره خارج و باهاش بزور ازوداج میکنه و خانواده اش هم از شهرزاد خبر نداشتن تا اینکه شهرزاد فرار میکنه و زنگ میزنه خانوادش و ادامه داستان پدر من دراومد کسی میدونه اسم این رمان چیه؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

عارفه.س

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,238
رمان پسره خان روستا (لر هستند)است و دختری که ازش خوشش میاد نامزد پسرعموشه ،برادر دختر عاشق خواهر خان شده و اونو از عمارت می دزده ،خان هم وقتی میفهمه میگرده دنبال پسره که از قضا فرار کرده ،خان هم که متوجه میشه این برادر همون دختریه که عاشقه ،دختره رو گرو میبره پیش خودش عقدش می‌کنه ،دختر بهش میگه من دوست ندارم ،خان هم بهش میگه من خودمو به کسی تحمیل نمی‌کنم ،اما کاری میکنم عاشقم بشی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

RSJ

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,239
سلام به همگی
یه دختری بود تو یه خانواده مذهبی بودن یه خواهر داشت و چهارتا برادر و یه دوست صمیمی به اسم مژگان
دقیق یادم نیست ولی اسم یکی از داداشا مسیح بود و پلیس
و اینا وقتی باباشون میمیره دختره میفهمه که اینا خونواده عموش بودن که باهاشون زندگی میکرده و خودش وقتی به دنیا اومده خونوادش مامان و باباش میمیرن و همه بهش میگفتن نحسه و دختره نصفه شب از خونه میزنه بیرون که مسیح از بیرون برمیگرده و میبینه این داره از خونه میره و حالش خوب نیست وقتی میفهمه که دختره جریان خونواده فهمیده میبره عقدش میکنه و از کارش انتقالی میگیره به شیراز و اونجا باهم زندگی میکنن و کم کم عاشق هم میشن بعد از یکسال میفهمن که شریک داداش بزرگه همه سرش کلاه گذاشته و فرار میکنه و خونوادشون اواره شدن و اینا خونواده رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

Rominaa

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
9
امتیازها
0
  • #2,240
سلام یه رمانی بود که دختره عاشق پسری به اسم اهورا بود که اهورا عمران خونده بود و پسر عموی دلارام بود یه رفیق داشت به اسم دانیال که دانیال جراح قلب بود و کم کم عاشق دلارام میشه و وقتی اهورا درگیر یه پروژه میشه میادو با عکس های فتوشاپ شده که خودشو جای اهورا جا زده ببه زور با دلارام ازدواح میکنه و دلارام اهمیت نمیده بهش حتی دست ب خودکشی میزنه ولی نمیشه و دراخر عاشق دانیال میشع اسم این رمان چیه؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا