متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
634
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
23
  • مدیر
  • #2,211
سلام ، یه رمان ترسناک بود دختره یکی از دوستاش به اسم لیلا؟ رو از دست میداد و همش تو خونه میگفت من یه مرد سیاه‌پوش رو می‌بینم ، قرص می‌خورد بعد با فامیلای مادریش یه سفر میره به شمال و اون پسره هم همراهشون میره ، کم کم می‌فهمه که اون پسره همون مرد سیاه‌پوشه .
چیزای محوی یادمه ، لطفا اگه اسمشو می‌دونین بگین :458073-23caaa916c7c80630299ad4d3e09bb06:
سلام
رمان «معشوقه شیطان»
 
امضا : ❁S.NAJM

Arfe

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,212
سلام یه رمان بود که طنز بود قدیمی هم بود که که چیز زیادی هم ازش یادم نیست اما دختر ه و پسره وقتی عاشق هم شدن دختره نامه عروسی برای پسرهه می‌بره که پسر فکر می‌کنه عروسی دختره اس در صورتی که عروسی داداشش یا دوست صمیمیش بود اسم پسرم ارشام بود فک کنم اسم رمانم توش شب و ستاره و اینا داشت
 

monikai

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,213
سلام ببخشید دنبال یه رمان میگردم که یه پسری بود فک کنم اسمش یزدان بود بعد تو کار تجارت آجیل اینا بود عاشق یه دختری بود به اسم مژگان بعد این پسره از بچگیش تو اصفهان کار می‌کرده نشون میده خیلی کارگری اینا کرده بود تا به اونجا رسیده بود و داداششو این کار کرده بود و بزرگ کرده بود بعد یه تیکه این پسره به دختره میگه من حتی تعداد مژه های تو رو حفظم
 

eymo7883

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,214
سلام
یه رمان مذهبی خوندم که پسره و دختره همسایه روبه رویی هم بودند پسره مذهبی دختره بی حجاب دختره پدرش فوت کرده بود و الان عموش پدر ناتنیش بود یه رفیق هم داشت که عاشق یکی پسرهای محلشون بود دختره عاشق پسر مذهبیه میشه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

heleyai

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,215
رمان دختری که با پسر عمویش که شهر زندگی کرده ادواج می‌کنه تا از دست اون یکی پسر عمویش که پسر خانه نجات پیدا کنه فرهاد با خاله و مادربزرگش تو شهر زندگی میکنه
 

زهرا:)

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,216
سلام بچه ها روزتون بخیر
یه رمانی من خونده بودم که دختره خواهره ۱۷ سالشو به یه پسره ۳۰ ساله میفروشه پسره آهنگسازه و دختره آرزوش درس خوندنه

بعد از کلی سختی عاشق هم میشن و دختره باردار میشه ولی اولش بچه رو نمیخواد اما به دنیاش میاره ولی بعدش به یسری دلایلی پسره رو ترک میکنه و میره دنبال تحصیلش و روانشناس میشه و پسره بچشو بزرگ میکنه ولی دختره رو بعد از ۴ سال از طریق دوستش که استاد موسیقیه و قرار بود جلوی اون اجرا کنه میبینه
و اینکه یادمه دو فصل داشت ممنون میشم اگر کسی اسمشو میدونه بهم بگه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

meliaaa

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,217
سلام .
یه رمان بود در مورد یه دختر یتیم که تنها زندگی میکرد و عضو یکی از شرکت های خدماتی بود مثلا میرفت تو عروسی ها و اینا و جزو کارکنان بود‌ . اسم دختره رو یادم نیست.
شخصیت اصلی پسر هم یه آدم خیلی پولدار بود به اسم آرش که یه تیکه از موهاشو سفید رنگ کرده بود.
دختره یه دوست هم داشت که همکارش بود اسم دوستش محمد بود .
دیگهه فقط یادمه که دختره یه کاناپه ی گوجه ای رنگ هم تو خونه اش داشت .
اگه اسمشو میدونید لطفا بگید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

نگارین

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,218
یه رمانی بود درباره دختری که شخصیت مستقلی داشت، چند سال قبل که سنش کم بوده شوهرش می‌میره(دختره فکر کنم رفته بوده غذا درست کنه این خبر رو بهش میدن) ماجرای آشنا شدن و دلباختن این دختر به مردی از آشناهاشونه که بعد سال‌ها دیدتش (مطمئن نیستم ولی احتمالا اسم پسره فرهاد بود)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

.Mobina.

مدیر بازنشسته
سطح
21
 
ارسالی‌ها
4,022
پسندها
9,999
امتیازها
44,673
مدال‌ها
21
  • #2,219
سلام
یه رمان مذهبی خوندم که پسره و دختره همسایه روبه رویی هم بودند پسره مذهبی دختره بی حجاب دختره پدرش فوت کرده بود و الان عموش پدر ناتنیش بود یه رفیق هم داشت که عاشق یکی پسرهای محلشون بود دختره عاشق پسر مذهبیه میشه
سلام، رمان دختر قرتی پسر مذهبی رو امتحان کنید.
 
امضا : .Mobina.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
484
پسندها
3,065
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • #2,220
سلام دوستان من دوساله دنبال یک رمانم ولی پیداش نمی کنم رمان راجب دو خانواده بود که زن هاشون تویه بیمارستان بچه شون رو به دنیا آوردن یکی بچه اش دختر بود و اون یکی پسر اما بنا به دلایلی خودشون بچه هاشون رو جابه جا کردن بعدچندسال دختره میره دانشگاه رشته باستان شناسی بعد پسره رو می بینه دختره حواس قوی هم داره همه چیز رو راحت متوجه می شه بعد پسره رو که دید می فهمه پسره در اصل پسر پدرشه،راستی پسره هم خیلی جذبه داره
نبات و بادام تلخ
 
امضا : melin f
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
عقب
بالا