فال شب یلدا

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

f.ghahari

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
10
امتیازها
30
  • #2,431
سلام. یه رمانی خوندم، پسره پلیس بود و دختره دکترمتخصص، پسره به پهلوش ضربه میخوره و کلیه اش صدمه می بینه و دختره عملش میکنه و توی ملاقات کننده های پسره داداش خودش رو میبینه و معلوم میشه اینا قبلا دوست خانوادگی بودن، درنهایت ازدواج میکنن و طلاق میگیرن و یه روز پسره رو بدحال میارن بیمارستان و پسره کلیه دومش روهم از دست میده و دختره بهش کلیه اهدا میکنه و مجدد ازدواج میکنن
لطفا اگه اسم رمان رو میدونید بگید.ممنون
 
آخرین ویرایش

Honiya

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
5
امتیازها
0
  • #2,433
سلام
ی رمان بود دختره بعدچند سال میفهمه فرزند اون خوانواده نیست و از خونه بیرونش میکنن یکی از داداشاش کمکش میکنه و ب شهر دیگه میرن بعد باهم ازدواج میکنن اوایلش برای دخره سخته ک کسی ک ب عنوان داداشش بوده ازدواج کنه
کسی میدونه اسمشو؟
خودم پیداش کرم اگه کسی خواست :غربت تنها
 

Anahita19

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
4
امتیازها
0
  • #2,434
زنانه مادرانه اسمشه
سلام بچه‌ها
دنبال یه رمان می‌گردم که توش نقش اول زن حدودا سی ساله‌ست و چندین ساله با یه مرد ثروتمند (فکر کنم صاحب یه تیم فوتباله) که از خودش بزرگتره و یه دختر و پسر دوقلو از زن اولش که مُرده داره ازدواج کرده. خود زنه از نامزد سابقش یه پسر نوجوون داره.
بعد زنه مادر خیلی خوبیه، اون دوقلوها که الان حدودا ۱۷ ۱۸ سالشونه هم خیلی دوسش دارن. ولی رابطه‌ش با شوهرش خیلی سرده. در واقع مرده فقط باهاش ازدواج کرده که یه مادری بالای سر بچه‌هاش باشه، زنه هم ازدواج کرده تا پسرش اسم پدر تو شناسنامه‌ش داشته باشه چون نامزد سابق زنه پسرش رو گردن نمی‌گرفته.
در طول رمان هم یه سری مشکلات پیش میاد. مثلا دختر جوونه با یه پسر بد دوست میشه و تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Anahita19

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
4
امتیازها
0
  • #2,435
سلام
درباره یک دختری بود که قلش بخاطر ضربه ای که به سرش خورده مرده بعد تو همسایگی این ها خانم و آقایی زندگی میکردن که سه تا بچه داشتن اولی یک پسری به نام رادوین دومی آخریم دختر بود اسم اون دوتا رو یادم نمیاد بعد یک مدت مامان بابای دختره که اسمش ملینا بود میرن مسافرت پدر و مادرش ممیرند همون جا ملینا رادوین میبینه توی اون مدت نتونسته ببین همدیگرو رادوینم خواننده بود ملینا گرافیک خونده بود وبا پول های باباش یک چاپخانه میزنه یک مدت میگذره مبینا بخاطر کارهاش دیر وقت مییومد خونه برای همین همسایه های دیگرش فکر میکردن دختره بدیه رادوین ملینا با هم ازدواج میکنند بعد یک روز ملینا حالش بد بوده می‌ره آزمایش میده میبینه سرطان داره برای همین می‌ذاره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Fatemehkzi

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,436
سلام
رمانی بود که دختر رشته تئاتر کار میکرد خواهرش مرده بود و دوتا بچه داشت که پیش پدر شوهره بودن و این دختره میرفت بهشون سر میزد ولی پدر شوهره نمیزاشت بعد برادر شوهره اومد اسمش حامی بود که عاق دختره میشه
 

Fatemehkzi

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,437
یه رمان دیگه هم بود که دختره پدرش برای یک قرضی به یه پیرمردی داده بودش ولی پیرمرده کاری باهاش نداشت .پیرمرده میمیره و دختره همونجا زندگی میکرد .پسره پیرمرده از خارج میاد اسمش محمد بود و ارو دختره رو بهش میدن میرن یه آپارتمان میگیرن که هر واحدش یکیشون میشینه این پسره محمد هم همون ساختمان هست که بعد ها اینا عاشق هم میشن
 

اِنسیه

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,438
سلام
یک رمانی از پادکست گوش داده بودم اسمش یادم نیست حتی اسم شخصیت ها. ولی دختره از بچگی پیش عموش اینا بزرگ شده بود چون خانوادش فوت شده بودن. و خونه عمو دختررو اذیت میکردن تا اینکه بزرگ میشه و معلم میشه و تدریس خصوصی شروع میکنه و با همین تدریس خصوصی سر از یک ویلای بزرگ در میاره و صاحب ویلا خیلی راز داشته تو زندگیش و زن ثابقش که بیناری روانی داشته رو تو اتاق حبس کرده بوده و دختره در اخر با همون اقا ازدواج میکنه. ترجمه شده این رمان
 

Baresh_eimani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
0
امتیازها
0
  • #2,439
سلام من دقیق یادم نیست درمورد رمان
ولی درمورد یه دختری بود که پدر و مادرش از هم طلاق گرفته بودن و بعد از یه مدت دختره میره پیش پدرش زندگی کنه اونجا مردیو میبینه فک کنم از اقوام پدرش بود که مرده همسرشو از دست داده بود و دختره کم کم بهش علاقه مند میشه
 

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,502
پسندها
40,694
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • مدیر
  • #2,440
یه رمان دیگه هم بود که دختره پدرش برای یک قرضی به یه پیرمردی داده بودش ولی پیرمرده کاری باهاش نداشت .پیرمرده میمیره و دختره همونجا زندگی میکرد .پسره پیرمرده از خارج میاد اسمش محمد بود و ارو دختره رو بهش میدن میرن یه آپارتمان میگیرن که هر واحدش یکیشون میشینه این پسره محمد هم همون ساختمان هست که بعد ها اینا عاشق هم میشن
طلاهای این شهر ارزانند
 
امضا : Kalŏn

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
85
عقب
بالا