متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

ava111

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
7
امتیازها
0
  • #391
میشه لطفا اسم این رمان رو برام پیدا کنین اسم دختره پرستشه و اسم پسره اهورا دختره چادریه و با پسره همسایه ان پسره هم مدام دخترو اذیت میکنه و تیپشو مسخره میکنه دختره پرسنتار خانه سالمندانه
 

Khanoom goli

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
10
امتیازها
33
  • #392
سلام لطفا هرکسی اسم این رمان رو میدونه کمک کنه خیلی وقته دنبالشم داستان درمورد یه دختره بود که از شیراز میاد تهران خونه خاله یا دختر خالش دختره یه بار نامزد کرده بوده ونامزدیش بهم خورده طراحی جواهر ولباس و...انجام میدادبا پسر دختر خالش فک کنم آشنامیشه که اونم از زنش جداشده بود بعد دوتاشون بهم علاقه پیدامیکنند وپسره ازش تو جشن تولد خواستگاری میکنه.
 

ننه زیبا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #393
سلام دنبال یه رمان می‌گردم اگه کسی می‌دونه لطفا اسمشو بگه در مورد سه تا پسر و سه تا دختر بود که دزدیده میشن تو یه خونه زندانی میشن بعد همونی که دزدیدتشون بهشون دستور می‌ده چکار کنن و مجبورشون می‌کنه ازدواج کنن.
کسی اسمشو می‌دونه؟
منم دنبالشم اگه فهمیدی بگو
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Sadgin

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
15
پسندها
18
امتیازها
40
  • #394
سلام
یه رمانی بود که دختره به اجبار با پسرعمو ش ازدواج میکنه پسره و برادر دختره استادش بودن

یکبار هم ت دانشگاه شک میکنن بهشون دختره می‌ره حراست بعد برادر و پسرعمو ش میان کسی اسم این رمان رو میدونید؟؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

نازی جون

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
18
امتیازها
33
  • #395
رمان درباره‌ی دختریه که اتفاقی می‌فهمه
که خانواده‌ای که دارن باهاش زندگی می‌کنن خانواده‌ی واقعیش نیستند
و وقتی که هنوز بدنیا نیومده عمش یه
کار بدی کرده و پدر بزرگش از اون به
بعد گفته که اگه فرزند دختری تو این خانواده به دنیا بیاد اونو میکشه وقتی این دختره بدنیا اومد مادرش اونو به
دوستش داد که ازش نگهداری کنه بعد
از این همه سال اونا اومدن دنبال این دختره و اونو بردن به عمارتشون بعد این
پدربزرگش متوجه شباهتش به همسر
مرحومش میشه و به اون بیشتر از همه‌ی نوه‌هاش توجه نشون میده و
دوستش داره ولی پدربزرگش گفت اگه
با نوه‌ی بزرگش ازدواج نکنه بهش ارثی
نمیده و اون مجبور به ازدواج با پسره
میکنه و بقیه‌ی ماجرا‌ که دیگه زیاد یادم
نیست لطفا اگه کسی اسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Zahra.Z.M

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #396
سلام
یه رمانی بود پسره تو کما بود که خونه اش رو میفروشن به یه دختری که پرستارِ همون بیمارستانیه که پسره بستریه . دختره توی اون خونه ، ( روحِ ) پسره رو می بینه که هنوزم روی خونه هه احساس مالکیت داره ؛ پسره از دختره کمک هم می‌خواد ولی یادم نيست چرا ؟
اگه کسی اسمشو می دونه لطفا بگه
 

حیران

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
170
پسندها
499
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
  • #397
سلام
یه رمانی بود پسره تو کما بود که خونه اش رو میفروشن به یه دختری که پرستارِ همون بیمارستانیه که پسره بستریه . دختره توی اون خونه ، ( روحِ ) پسره رو می بینه که هنوزم روی خونه هه احساس مالکیت داره ؛ پسره از دختره کمک هم می‌خواد ولی یادم نيست چرا ؟
اگه کسی اسمشو می دونه لطفا بگه
سلام رمان " دیگه دلی نمونده بشکنی"
خیلی قشنگه من چند بار خوندمش
 
امضا : حیران

mahdisara

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
21
امتیازها
33
  • #398
سلام
من دنبال ی رمانم ک چند سال پیش تو اپ رمان های عاشقانه خوندمش ولی الا اسمشو یادم نیس رمان راجب یه دختری بود ک خانوادش داشتن مجبورش میکردن ک با پسر عموش که بعد از سالها با خانوادش داشت میومد ایران ازدواج کنه ولی دختره خودشو گریم کرد و چهرشو زشت کرد پسره اومد الکی نشون داد ک از دختره خوشش اومده ولی بعد وقتی رفتن ازمایش دادن به دروغ گفت ک خونشون بهم نمیخوره و دوباره با خانوادش برگشتن خارج و نفهمید ک چهره واقعی دختره یه جور دیگس بعدچند وقت دختره با خانوادش رفتن خارج خونه عموس اینا اونجا میبینه ک پسره نامرد کرده و پسره ام تازه اونجا چهره واقعی دختره رو میبینه و ...
لطفا اگ میشناسین بگزد خیلی وقته دنبالشم
 

Oon

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
15
پسندها
187
امتیازها
390
مدال‌ها
2
  • #399
سلام یه رمانی بود که تو یه روستا یه خونه ای اتیش میگیره بعد آیسل که روانپزشکم هس از خارج میاد برا خسارتی که باید بده بابت اتیش سوزی، خواهر و مادرشم میمیرن، اسم خواهرش آیسان بوده، بعد ارباب اون روستا مسیح بود و یه داداشم به اسم ماکان داشت
 

YOUTAB_L

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
574
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • #400
چند سال پیش یه رمان پلیسی خوندم در مورد دختری بود که پلیس بود و برای یه ماموریتی فرستادنش که توجه رئیس باند خلاف رو جلب کنه و اونو عاشق خودش کنه ولی واقعی عاشق هم شدن شدم ولی بعد دختره پسره رو لو داد و عاشق یه پلیس شد. اسم دختره هم فک کنم ریحانه بود مطمئن نیستم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
67
عقب
بالا