متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

عاطفه محمدی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #371
سلام دوستان دنبال رمانی میگردم ک اسمش راجب گروگان و گروگان گیری بود با همین موضوع
ی پسر ک بخاطر کینه با کمک دوستش دختر عموشو احتمالن گروگان میگیرع و میبرتش توی ی کلبه ی چوبی وسط جنگل تو تایمی ک دخترع رو کروگان گرفته بود دخترع تو اون کلبع هرجوری دلش میخواد رفتار میکنه انگار ن انگار ک گروگانع و در عاخر عاشق هم میشن پسره مجبوره دختره رو ازاد کنه
و ته داستان دختره بخاطر حسش باعث میشه روابط خانوادکیشون درست بشع و باهم ازدواج میکنن
اگر اسمشو میدونید لطف کنید بگیدهر رمانی با ژانر گروگان گیری خلاصشو خوندم اونی نبود ک میخواستم
اسم پسره هم فک کنم ارشام بود و اول رمان راجب رنگ چشمای پسره شروع میشد ک ب سیاهی شب بود
فکر کنم کلبه عشق باشه
 
امضا : عاطفه محمدی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Hedie.k

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
22
پسندها
59
امتیازها
90
سن
18
  • #372
سلام من دنبال ی رمان هستم که شخصیتش ی نیروی عجیب داشته باشه
خون آشام و گرگین و...نمیخوام.مثلا اون شخصیت بتونه ذهن بخونه و از این جور داستانا
 

.°YALDA°.

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
5
امتیازها
0
  • #373
سلام دوستان
دنبال رمانی هستم که یه پسری با دوستش هماهنگ کرده بود و خودشو به فلجی و عقب افتادگی زده بود و یه دختره ای ازش مراقبت میکرد و دلش براش میسوزه تا اینکه یه روزی قایمکی به حرف پسره و دوستش گوش میده و میفهمه که همه این چیزا الکی بوده و برنامه بوده. بچه ها خیلی دنبال این رمان هستم ولی اسمشو نمیدونم، یکی از دوستام چند سال پیش داستانشو برام گفت منم فقط همین قدر یادم مونده لطفا کمک کنین مرسی*
 

Hedie.k

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
22
پسندها
59
امتیازها
90
سن
18
  • #374
سلام دوستان
دنبال رمانی هستم که یه پسری با دوستش هماهنگ کرده بود و خودشو به فلجی و عقب افتادگی زده بود و یه دختره ای ازش مراقبت میکرد و دلش براش میسوزه تا اینکه یه روزی قایمکی به حرف پسره و دوستش گوش میده و میفهمه که همه این چیزا الکی بوده و برنامه بوده. بچه ها خیلی دنبال این رمان هستم ولی اسمشو نمیدونم، یکی از دوستام چند سال پیش داستانشو برام گفت منم فقط همین قدر یادم مونده لطفا کمک کنین مرسی*
پرستار دوست داشتنی
چک شه
 

Samieh1270

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
120
پسندها
192
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #375
سلام
اگه کسی اسم این رمان و بلده ممنون میشم بگه
چند وقته دنبالشم پیداش نمیکنم کلافم کرده

یه دختر مذهبی چادری که به اجبار با یه پسر اذدواج میکنه پسر ولی مذهبی نیست و آدم آزادی
بعد پسره ۲ تا دختر عقد کرده
که اسم یکیشون آرزو
بعدا دختر و پسره عاشق هم میشن پسره اون دو تا دختره رو بیرون میکنه با دختره میمونه
بعد پسره یه داداشم داره که اون ۲ تا بچه داره زنشم مرده بعدا میان تو یه خونه نزدیک اینا زندگی میکنن
بعد یجاعم پسره به زور دختره رو مجبورش میکنه لباس باز بپوشه میارتش تو مهمونی آخر شب دختره حالش بد میشه
وای منم دنبال این رمانم کسی میدونه اسمشو؟؟؟؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

.mah.

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
302
امتیازها
983
مدال‌ها
2
  • #376
سلام
اگه کسی اسم این رمان و بلده ممنون میشم بگه
چند وقته دنبالشم پیداش نمیکنم کلافم کرده

یه دختر مذهبی چادری که به اجبار با یه پسر اذدواج میکنه پسر ولی مذهبی نیست و آدم آزادی
بعد پسره ۲ تا دختر عقد کرده
که اسم یکیشون آرزو
بعدا دختر و پسره عاشق هم میشن پسره اون دو تا دختره رو بیرون میکنه با دختره میمونه
بعد پسره یه داداشم داره که اون ۲ تا بچه داره زنشم مرده بعدا میان تو یه خونه نزدیک اینا زندگی میکنن
بعد یجاعم پسره به زور دختره رو مجبورش میکنه لباس باز بپوشه میارتش تو مهمونی آخر شب دختره حالش بد میشه

وای منم دنبال این رمانم کسی میدونه اسمشو؟؟؟؟

سلام :smtile:
«سایه نفرت»...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • #377
خب یه رمانی بود در مورد دو خواهر به نام ها خورشید و پرستو که چهره هاشون یه جور بود ولی اخلاق شون زمین تا آسمون فرق میکرد
یه پسره هم تو رمان بود به اسم شاهین که شغل اش گشت ارشاد بود
و پرستو و خورشید رشته شون پروتز بود و یه استاد داشتن به اسم واحد بزگ نیا
البته این که یه بار پرستو تو بازی جرأت حقیقت باخته بود واسه همین با وضع ناجور خودشو درست کرد و بیرون رفت اونجا بود که شاهین دستگیرش کرد بعد فرار کرد و وارد یه خونه شد
که خونه واحد بود
یه بخش دیگه اش این بود که پرستو یه بار ماشین خورشید رو دزدیده بود یه بار هم شاهین و خورشید نمیدونست که اونا دزدیدن واسه همین میخواست شکایت کنه اما همون لحظه شاهین و پرستو اومدن و اعتراف کردن
و این که خورشید خیلی دختر منظمی بود اما پرستو خیلی شلخته پلخته بود
 
امضا : Taban_Art

Farinfa

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #378
سلام
من دنبال یه رمان میگردم که دو جلدی بود
جلد اولش در مورد دختری بود که پسری به اسم فکر کنم اسم سامیار که همکلاسیش بود عاشقش میشه اما دختره با استاد دانشگاهش که اسمش بنیامین بود ازدواج میکنه
در جلد دوم بنیامین میمیره و سامیار دختره رو که یه پسر بچه هم داره مجبور به ازدواج با خودش میکنه و…
 

|•°Sinmim°•|

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
186
پسندها
1,080
امتیازها
6,833
مدال‌ها
9
سن
20
  • #379
سلام دنبال یه رمان میگردم اسم شخصیتهاش یادم نیست دختره خیلی شیطون بعد یه روز استاد جدیدشون میاد دختره نمیشناسدش کلی بلا سر استاده میاره وقتی میره خونه میفهمه استاده همون پسر عموشه که تازه از خارج برگشته کم کم عاشق پسر عموش میشه ولی اون دوباره برمیگرده میره خارج دختره افسرده میشه به پدر و مادرش میگه خونشونو عوض کنن بعد از پنج سال دوباره پسر عموش برمیگرده
رمان کی گفته من شیطونم.
 
امضا : |•°Sinmim°•|

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
67
عقب
بالا