متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

پریسارمضانی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
  • #401
دنبال اسم رمانی میگردم ک خلاصه‌رمان: داستانِ دختر بی‌پناهی که پدر بی‌رحمش اونو بخاطر نجات جونش به یکی از اعضای باند مافیا میده و اون دختر هم تصمیم به فرار می‌گیره اما حین فرار با مردی رو به رو میشه که رئیس همون باند مافیایی بزرگه. آتام مردی که کسی حتی جرات نمیکنه به راحتی باهاش صحبت کنه، حالا یه دختر بچه خوشگل و شیطون که ۱۵سال ازش کوچیکتره وارد زندگیش شده که...
 

Anid banoo

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
10
امتیازها
33
  • #402
رمانی که اسم دختره هانیه اس و اسم پسره پارسا که میره خاستگاری دخترمون درحالی که کس دیگه ای رو دوس داره بعد هانیه رو تهدید میکنه و بهش میکه جواب رد بده اما هانیه مجبوره جواب مثبت بده چون پدر خونده و مادر خوندش تهدیدش کردن که اگه قبول نکنه از خونه میندازنش بیرون
رمان معمار عشق ولی اسم شخصیت مرد داستان باراد هست نه پارسا
 

Reyhaneh.te16

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
15
امتیازها
33
  • #403
چند سال پیش یه رمان پلیسی خوندم در مورد دختری بود که پلیس بود و برای یه ماموریتی فرستادنش که توجه رئیس باند خلاف رو جلب کنه و اونو عاشق خودش کنه ولی واقعی عاشق هم شدن شدم ولی بعد دختره پسره رو لو داد و عاشق یه پلیس شد. اسم دختره هم فک کنم ریحانه بود مطمئن نیستم
رمان من پلیسم .
 

•ᴍᴏᴏɴ sʜᴀᴅᴏᴡ•

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
32
پسندها
787
امتیازها
3,603
مدال‌ها
6
  • #404
با سلام
قصه ی دخترک تنهایی که پدرش را در اثر صانحه تصادف از دست میدهد و بعد از رفتن پدر دچار افسردگی شدید میشود و مادر به دلیل پاره ای از مشکلات گوشه بیمارستان می افتد ...
 
آخرین ویرایش
امضا : •ᴍᴏᴏɴ sʜᴀᴅᴏᴡ•

Shima ۸۰

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
14
پسندها
21
امتیازها
33
  • #405
سلام . من دنبال ی رمانم که اولش اینطوری شروع میشع دختره باباش مجبور میشع که کار خلاف انجام بده و اونا میخوان که ی شخص مهم رو با جلیقه انتهاری نابود کنند دختره هم یواشکی درحالی کع با دختر رئیس باند حرف میزنه با پلیس تماس میگیره و لوشون میده .بعدش باباش کشتع میشه و پسر یکی از دوستای باباش بهش کمک میکنه فک کنم اسم دختره مهتا باشع و رمان هم انلاین باشع ممنون میشم اگه اسمشو میدونید بهم بگید

تایپ رمان
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Miss.nabati

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
18
امتیازها
33
سن
25
  • #406
سلام روزبخیر
خلاصه:
رمان درباره ی دو تا دختر عمو هست که به خاطر یه اتفاقاتی(که باعش پسر عمو یا پسر عمه هاشون بودن)واسشون افتاده بود میرن پیش یه روانشناس و بعدش برای حرف زدن بیرون قرار میزارن و مشاوره هم دوستش رو میاره
کم کم این ۴ نفر عاشق هم میشن و روز عقدشون یه پسری بود اگه اشتباه نکنم به اسم سپهر که دخترا جای برادرشون دوستش داشتن و اون روز حالش بد میشه.
 

Ana.A

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
689
امتیازها
3,603
مدال‌ها
7
  • #407
سلام روزبخیر
خلاصه:
رمان درباره ی دو تا دختر عمو هست که به خاطر یه اتفاقاتی(که باعش پسر عمو یا پسر عمه هاشون بودن)واسشون افتاده بود میرن پیش یه روانشناس و بعدش برای حرف زدن بیرون قرار میزارن و مشاوره هم دوستش رو میاره
کم کم این ۴ نفر عاشق هم میشن و روز عقدشون یه پسری بود اگه اشتباه نکنم به اسم سپهر که دخترا جای برادرشون دوستش داشتن و اون روز حالش بد میشه
سلام رمان"هیچوقت اعتراف نکن " روچک کنید^_^
 

تسنیم

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
44
پسندها
65
امتیازها
103
  • #408
سلام
وقت بخیر
من دنبال یک رمانم
گمش کردم
خلاصش اینه ک همسر یک شهید بعداز شهادت شوهرش با پسر کوچیکش تو خونه مادرشوهره میمونن و زندگی میکنن تااینکه برادرشوهرش ک فککنم خلبان هم بود بعداز مدتها از خارج میاد و درنهایت بااین خانم ازدواج میکنه
 

Miss.nabati

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
18
امتیازها
33
سن
25
  • #409
سلام روز بخیر
ببخشید یه رمانی هست که فقط یک قسمتیش یادم هست لطفا کنید پیداش کنم .
دختر و پسر میرن فروشگاه دختره سر لج کلی خوراکی میخره موقعی هم که از فروشگاه میان بیرون به پسر کمک نمیکنه که خوراکی ها رو بیاره و هر چی پسر بهش میگه سوییچ رو از جیبم در بیار گوش نمیده همون موقع یه پیرزنی رد میشد(جمله اش رو دقیق یادم نیست ) دختر هم دختر های قدیم این دختره به شوهرش یه کمکی هم نمیکنه . دختر با حرص میره سوییچ رو در میاره و در ماشین رو باز میکنه و پسره به حرص خوردن دختر میخنده و بهش تیکه میندازه.
 

Noora_Gh

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
107
پسندها
687
امتیازها
3,933
مدال‌ها
6
سن
16
  • #410
سلام رمان" همین که کنارت نفس میکشم " رو چک کنید^_^
این رمان طوری شروع شد، که هیفا وارد عمارت شوهر مادرش شد. هیفا از پنجره آویزون بود، به خاطر بارون
و به نظرم هاکان دایی رامین بود...
این طور نیس؟!
 
امضا : Noora_Gh

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
67
عقب
بالا