سلام؛ یه رمان عاشقانه انتقامی بود که مادر دختره با یه حاجی ازدواج کرده بود و دختره با اونا زندگی نمیکرد مستأجر یه خانوم فرانسوی بود، بعد پسر اون حاجی رو اعدام میکنن دختره تو کلانتری میشنوه که پدر خوندش ب پسرش میگه اسمی از پدرش نیاره و سر خاکسپاریش دختر رمان میبینه یه پسره سر تاسر مشکی پوشیده و زل زده بهش، بعدش دختره تو شرکت همین آقا که شرکت هواپیمایی هست استخدام میشه باهم دوست میشن ولی بعد ها دختره میفهمه بخاطر انتقام پسره بهش نزدیک شده و پسره هم میفهمه حاجی پدر دختره نیست و بیهوده انتقام گرفته.