متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

YOUTAB_L

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
574
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • #411
سلام روز بخیر
ببخشید یه رمانی هست که فقط یک قسمتیش یادم هست لطفا کنید پیداش کنم .
دختر و پسر میرن فروشگاه دختره سر لج کلی خوراکی میخره موقعی هم که از فروشگاه میان بیرون به پسر کمک نمیکنه که خوراکی ها رو بیاره و هر چی پسر بهش میگه سوییچ رو از جیبم در بیار گوش نمیده همون موقع یه پیرزنی رد میشد(جمله اش رو دقیق یادم نیست ) دختر هم دختر های قدیم این دختره به شوهرش یه کمکی هم نمیکنه . دختر با حرص میره سوییچ رو در میاره و در ماشین رو باز میکنه و پسره به حرص خوردن دختر میخنده و بهش تیکه میندازه.
در همسایگی گودزیلا رو چک کنید
 

M_m

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
21
امتیازها
33
  • #413
سلام؛ یه رمان عاشقانه انتقامی بود که مادر دختره با یه حاجی ازدواج کرده بود و دختره با اونا زندگی نمی‌کرد مستأجر یه خانوم فرانسوی بود، بعد پسر اون حاجی رو اعدام میکنن دختره تو کلانتری می‌شنوه که پدر خوندش ب پسرش میگه اسمی از پدرش نیاره و سر خاکسپاریش دختر رمان میبینه یه پسره سر تاسر مشکی پوشیده و زل زده بهش، بعدش دختره تو شرکت همین آقا که شرکت هواپیمایی هست استخدام میشه باهم دوست میشن ولی بعد ها دختره می‌فهمه بخاطر انتقام پسره بهش نزدیک شده و پسره هم می‌فهمه حاجی پدر دختره نیست و بیهوده انتقام گرفته.
 

Tootfarangi

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #414
سلام، من چند وقت پیش یه رمان خوندم که راجب یه دختر دبیرستانی به اسم پگاه بود که یه داداش کوچیک‌تر از خودش به اسم پدرام داره. پگاه با عموش و مادربزرگش تو یه ساختمون زندگی می‌کردن و پسرعموش عاشق پگاه بود ولی پگاه اونو دوست نداشت، بابای پگاه به مامانش نامردی میکنه و مامان پگاه قهر میکنه میره خونه پدرش، زنعموی پگاه‌هم برای اینکه پسرش با پگاه عروسی نکنه به پگاه می‌گه دعواهای مامان و بابات همش تقصیر باباته تو و داداشت برین پیش مامانت، پگاه‌هم از دست باباش ناراحت میشه و با داداشش یواشکی میرن پیش مادرشون، دقیق یادم نیست چرا ولی پگاه تاحالا خانواده مادرشو ندیده و پدربزرگش اصلا از اون و داداشش خوشش نمیاد. پسرعموی پگاه‌هم هِی دنبال پگاه می‌گرده و زنگ میزنه بهش که برگردن خونشون ولی پگاه قبول...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Miss.nabati

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
18
امتیازها
33
سن
25
  • #415
سلام وقت بخیر
خلاصه : دختری که نامزدش با خواهرش ازدواج میکنه و بعدش وارد یه مهمونی میشه اونجا شرط میزارن که هر کی برد طرف مقابل باید هر شرطی که واسش گذاشتن قبول کنه و دختره میبازه و پسره بهش میگه باید باهام ازدواج کنی. با دختره ازدواج میکنه و شکنجه اش میده چون انگاری پدر دختره باعث بدبختی و عذاب مادر پسر هست . دختر با کمک دختری که قرار با پسر ازدواج کنه فرار میکنه.
میفهمه که حامله است و با یکی از دوستاش که پسر بوده شرکت میزنه .
بعد چند سال تو یکی از جشن ها شوهرش رو میبینه.
 

Miss.nabati

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
18
امتیازها
33
سن
25
  • #416
رمان دیگه ای هست که دقیق یادم نیست دختر وضع مالی خوبی نداشت یا پدرش ورشکست شده بود و دختر میره پمپ بنزین کار میکنه که یه روزی یه مرد با ماشین شیکی واسه بنزین زدن میاد اون پمپ بنزین و وضع مالی خیلی خوبی داشت دختره رو میبینه (یادم نیست عموی دختر بود یا داییش ولی به احتمال زیاد داییش بود)و بعدش دختره و مادرش رو میبره خونه اش .مرد هم یکی یا دوتا پسر داشت
که بعدش دختره با یکی از پسرا کل کل میکنه و بعدش عاشق هم دیگه میشن.
 

Ana.A

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
689
امتیازها
3,603
مدال‌ها
7
  • #417
این رمان طوری شروع شد، که هیفا وارد عمارت شوهر مادرش شد. هیفا از پنجره آویزون بود، به خاطر بارون
و به نظرم هاکان دایی رامین بود...
این طور نیس؟!
در واقع وارد عمارتی میشه که هیچ نسبتی باهاش ندارن ولی بله درسته
 

Pnh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
3
امتیازها
0
  • #418
سلام. من دنبال یه رمانم که توش دو تا خواهر بودن که یکیش حسابدار بود.مادر این دخترا مرده بود و حالا اسمش بد در رفته بود، دختر بزرگتر دنبال علت و گذشته مادرش بود که یه روز با پدرش مهمون یه خونه مجلل میشن از فامیلای گذشته مادرش و دوست باباش.
تو این خونه الوند نامی بود که بعدا عاشق دختره میشه و دختر تو شرکت این با سفارشای مادر الوند کار میکنه و دو تا از دوستای الوند که نامردی کرده بودن دستشونو رو میکنه. باباش انگار مادرشو کشته بوده یا نمیدونم. یه پیری هم بوده تو روستاشون که فکر میکزدن جادوگره و دعانویسه‌.
بعد معلوم میشه دختر توهمی هم بوده و فک میکرده نامزدش هنوز زنده‌س.
نمیدونم مال این انجمن بود یا انجمن دیگه.
از کل رمان فقط اسم الوند یادمه. اسم رمانم به سحر و اینا ربط داشت.
کسی خبر داره؟
 

BlaCkfloWeR

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
979
پسندها
14,821
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
  • #419
سلام روز بخیر
ببخشید یه رمانی هست که فقط یک قسمتیش یادم هست لطفا کنید پیداش کنم .
دختر و پسر میرن فروشگاه دختره سر لج کلی خوراکی میخره موقعی هم که از فروشگاه میان بیرون به پسر کمک نمیکنه که خوراکی ها رو بیاره و هر چی پسر بهش میگه سوییچ رو از جیبم در بیار گوش نمیده همون موقع یه پیرزنی رد میشد(جمله اش رو دقیق یادم نیست ) دختر هم دختر های قدیم این دختره به شوهرش یه کمکی هم نمیکنه . دختر با حرص میره سوییچ رو در میاره و در ماشین رو باز میکنه و پسره به حرص خوردن دختر میخنده و بهش تیکه میندازه.
در همسایگی گودزیلا...
اسم دختر رها بود و اسم پسره رادوین درسته؟!
 
امضا : BlaCkfloWeR

SAHAR.sss

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #420
سلاام. من یه رمان خوندم درباره دختری که با ورشکست شدن پدرش عشقش رو ول می کنه بعدهاک پدرش می میره مادر هم نداشته داداشش هم بهش تهمت می زنه میره خارج. اینم چون فقیر بوده و دیگه چیزی نداشته می خواد هر کاری بکنه. فک کنم ک عشق قدیمیش آدم می فرسته بیارنش. وقتی می بینش می فهمه استادشه اما استاده گریم صورتش رو می کنه و متوجه میشه ک همون عشقشه. به عنوان خدمتکار اونجا می مونه و بعد هم ک متوجه میشه داداشش شده شوهر خواهر همون پسره. الان اسمش یادم نمیاد لطفا اگه می دونید اسمش رو بگید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
67
عقب
بالا