سلام حدود یه چند سال پیش یه رمان خوندم خیلی چیز خاصی یادم نمیاد داستان از این قرار بود که چندتا دختر تویه واحد زندگی میکردنو فک میکردن واحد بغلی خالیه ولی چند وقتی میشد که از واحد بغلی صدا میشنیدن برای همون فک میکردن تو اون واحد جن هست بعد تصمیم میگیرن که به قولی برن جن گیری واینا
ولی یه دفعه در باز میشه و میبینن که پسری که همکلاسیشونه تو واحد بغلی زندگی میکنه
اسم شخصیتاش یادم نیست تنها تیکه اش که یادمه همینه اگه میتونین کمک کنین