سلام یک رمان بود که یک دختر به اجبار پدرش برای ارث با پسر عموش که خیلی مذهبی ازدواج می کنه بعد از ازواج پسر عموش رو اذیت میکنه ولی کم کم عاشقش میشه
میتونید بگید اسمش چیه؟
سلام یه رمانی بود ک من قبلا خونده بودم حالا خیلی چیزای کمی ازش یادم میاد اونم این ک یه همسایه مث ک داشتن همسایشون یه پسر داشته به اسم اتش با دختره خیلی دوست بودن بعدن اینا مثل اینکه خواهر برادر در میان بعد یه صحنه ماشین جلوی دختره میزنه به اتش بعد دختره لال میشه
سلام دنبال یه رمان میگردم اسم شخصیتهاش یادم نیست دختره خیلی شیطون بعد یه روز استاد جدیدشون میاد دختره نمیشناسدش کلی بلا سر استاده میاره وقتی میره خونه میفهمه استاده همون پسر عموشه که تازه از خارج برگشته کم کم عاشق پسر عموش میشه ولی اون دوباره برمیگرده میره خارج دختره افسرده میشه به پدر و مادرش میگه خونشونو عوض کنن بعد از پنج سال دوباره پسر عموش برمیگرده
سلام یه رمانی بود ک من قبلا خونده بودم حالا خیلی چیزای کمی ازش یادم میاد اونم این ک یه همسایه مث ک داشتن همسایشون یه پسر داشته به اسم اتش با دختره خیلی دوست بودن بعدن اینا مثل اینکه خواهر برادر در میان بعد یه صحنه ماشین جلوی دختره میزنه به اتش بعد دختره لال میشه
سلام یه رمان بود که دختره با یه پسر که وضع مالی خوبی نداشت تصادف میکنه بعد یروز پسره میگه یه مشکلی برام پیش اومده دختره میره خونشون بعد بابای دختره میرسه و پسره دختره رو بغل میکنه. بعد با هم ازدواج میکنن و پسره خواننده میشه لطفا اگه میدونین بگین خیلی دنبالشم
سلام یه رمان بود دختره داشت از جلسه کنکور برمیگشت تو ترافیک یه ماشین میبینه کنجکاو میشه کاغذ میندازه تو ماشین که پسره قصد خودکشی داشته با هم دوست میشن و میرن دانشگاه و .... آخرش با هم ازدواج میکنن ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام به همه من مدتی پیش یه رمان خوندم ک شخصیت دختر برای اینکه پدرش بخاطر اینکه پدر یه خانواده دیگرو کشته اعدام نشه مجبور میشه با پسر بزرگ اون خانواده ازدواج کنه ک اسمشم آذرخش بود فک کنم و اسم برادرش هم طوفان. اذرخش از قبل ک دختره دبیرستانی بوده دوسش داشته و یه اتاق از خونشونم پر از عکسای دختره کرده بود فک کنم و همون روزی ک پدرشو میفرسته برای خواستگاری دختره، بابای دختره که راننده تاکسی بوده باهاش تصادف میکنه و همه این اتفاقا پیش میاد. وقتی هم ک دختره باهاش ازدواج میکنه طوفان و مادره هم باهاش خوب برخورد میکنن و فقط فامیل بهش تیکه میندازن ک باباش مقصر مرگريال اخرشم اسم دخرشونو ی چیزی میزارن که معنیش میشه ابر
ممنون میشم اگه کسی این رمانو...
سلام یک رمان خارجی بود که دختره نوجوون بود و اول رمان توسط مامانش به خونه پدرش فرستاده میشه تا پدره مخارجش رو تامین کنه. و برای اولین بار پدرش رو می بیند که حسابی جوون هم بود و از هم خوششون میاد و به هم جذب میشن. بعد ها میفهمه که این اصلا پدر واقعیش نیست و مادرش به هر دوشون دروغ گفته و در حقیقت پدرش دوست پسر مامانش تو دوران دبیرستانش بوده. بعد یادمه که دختره حاضر نمیشه با پدر واقعی و مادرش زندگی کنه و با همون پسره(که قبلا فکر میکرد پدرشه) عاشق هم میشن و میرن یه شهر دیگه زندگی میکنند. ممنون میشم اگه اسمش رو بگید.