متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,033
پسندها
22,957
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • #591
سلام حدود یه چند سال پیش یه رمان خوندم خیلی چیز خاصی یادم نمیاد داستان از این قرار بود که چندتا دختر تویه واحد زندگی میکردنو فک میکردن واحد بغلی خالیه ولی چند وقتی میشد که از واحد بغلی صدا میشنیدن برای همون فک میکردن تو اون واحد جن هست بعد تصمیم میگیرن که به قولی برن جن گیری واینا
ولی یه دفعه در باز میشه و میبینن که پسری که همکلاسیشونه تو واحد بغلی زندگی میکنه
اسم شخصیتاش یادم نیست تنها تیکه اش که یادمه همینه اگه میتونین کمک کنین
ی رمان قبلا خونده بودم ب اسمه (عشق و ترس) شبیه میزنه ی چک کن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Hedie.k

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
22
پسندها
59
امتیازها
90
سن
18
  • #592
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Hedie.k

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
22
پسندها
59
امتیازها
90
سن
18
  • #593
داستان یه دختر سبزه که توی یه شرکت کار میکنه کارش فکر کنم طراحی کارت های تبلیغاتی بود صاحب شرکت از یه دختر خوشگل خوشش میاد اما این دختر .دختر خوبی نیست وخیلی آزاد هست بعد ها این صاحب شرکت عاشق همین دختر سبزه میشه
برایم از عشق بگو
جلد اول:یکبار نگاهم کن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

R.Rastin

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
18
امتیازها
33
  • #594
سلام یه زمانی هست که دختر خانم بر اثر زلزله خانواده رو از دست میده وفقط دختر عمو وپسر عمو و یه نوزاد اگر اشتباه نکنم میمونم که تو جریان دادگاه و.. عاشق وکیلش میشه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Asta.

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
11
پسندها
37
امتیازها
33
  • #595
سلام
من دنبال یک رمان میگشتم اسم دختره یادم نیست ولی خیلی خوشگل بود و شکل مونیکا بلوچی بود و یک برادر داشته که سرطان خون گرفته و مرده. مادرشم از غم برادرش مرده و این دختره میره خارج از کشور دنبال تابلو خانوادگی که برای پدرش خیلی ارزشمنده (دختره خیلی پولداره) اونجا عاشق اون کسی میشه که تابلو دستشه اون پسره هم همینطور پسرم خیلی خوشگل بوده خلاصه اونو به بهانه اینکه چند نقاشی برام بکش این تابلو بهت میدم نگهش میداره در اخر ازدواج میکنن و فامیل دختره نمیدونم کیش بود اموال دختره رو میخواسته میاد شوهر دختره رو میدزده و معتادش میکنه خلاصه پیداش میکنن و ترکش میدن پایانش خوبی داشت اگه کسی اسمشو میدونه بگه لطفا خیلی ذهنم درگیره ممنون
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Shide

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
108
امتیازها
523
مدال‌ها
3
  • #596
سلام یه زمانی هست که دختر خانم بر اثر زلزله خانواده رو از دست میده وفقط دختر عمو وپسر عمو و یه نوزاد اگر اشتباه نکنم میمونم که تو جریان دادگاه و.. عاشق وکیلش میشه
رمان شکیبا باش
 

Asta.

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
11
پسندها
37
امتیازها
33
  • #597
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Just_star

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
  • #598
یه رمانی بود که خوندم و یادم نمیاد اسمش چی بود
یه پسری بود که برای انتقام یه دختره رو میدزده و به خارج میبره و باهاش زندگی میکنه و مجبورش میکنه که کلفتی کنه
چون قبلا برادر اون دختر باعث شده بود که خواهره پسره خودکشی کنه.ولی وقتی باهم زندگی کردن عاشق هم شدن
 

Hananehpk

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
31
امتیازها
33
سن
19
  • #599
سلام به همه من چند وقت پیش یک رمان خوندم که توش دختره پرورشگاهی بوده و اونجا پسره بود که خیلی هواشو داشت بعدش که بزرگ میشن میره شناسنامه میگیره و میشه داداشش..... نمیدونم ی پسره دیگه بود تو پروشگاه که دختررو دوست داشت اینا همگی باهم(دوتا پسره و دختره) از پرورشگاه میان بیرون و باهم زندگی میکنن اون دوتا هم نامزد میکنن و همشون تو رشته روانشناسی دارن درس میخونن دختره خیلی حسودی میکنه پسره هم زیاد به این حسودیاش محل نمیده..... تا اینکه دعواشون میشه و از هم جدا میشن چندسال میگذره و داستان از همون چندسال بعد شروع میشه... دختره صیغه ی پسره شده و از پسره جدا میشه داداشش از دستش خیلی ناراحت میشه و بهش میگه من برای اینکه خرجیو تورو در بیارم با حیوانات و افراد روانی بودم و...... لطفا اگه کسی یادشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SkhMahsa

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
26
پسندها
58
امتیازها
90
مدال‌ها
2
  • #600
سلام به همه من چند وقت پیش یک رمان خوندم که توش دختره پرورشگاهی بوده و اونجا پسره بود که خیلی هواشو داشت بعدش که بزرگ میشن میره شناسنامه میگیره و میشه داداشش..... نمیدونم ی پسره دیگه بود تو پروشگاه که دختررو دوست داشت اینا همگی باهم(دوتا پسره و دختره) از پرورشگاه میان بیرون و باهم زندگی میکنن اون دوتا هم نامزد میکنن و همشون تو رشته روانشناسی دارن درس میخونن دختره خیلی حسودی میکنه پسره هم زیاد به این حسودیاش محل نمیده..... تا اینکه دعواشون میشه و از هم جدا میشن چندسال میگذره و داستان از همون چندسال بعد شروع میشه... دختره صیغه ی پسره شده و از پسره جدا میشه داداشش از دستش خیلی ناراحت میشه و بهش میگه من برای اینکه خرجیو تورو در بیارم با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
عقب
بالا