سلام، دنبال اسمه ی رمانم
اولاش درست یادم نیست
نمیدونم عروسی بود چی بود، بعد این محله عه کلا از محله های قدیمی بود از نوع تفکر(مثلا مدرسه رفتن رو بزور اجازه داده بودن بهشون) دختره شخصیت اصلی رو با ی پسر میبینه دوست دختره و بزرگ ترا میفهمن.
بعد فکر کنم مجبورشون میکنن باهم ازدواج کنن، پسره از دختره خوشش نمیاد اولاش اما میبرمش خونه ش ولی کم کم داستان خوب میشه یکی شون دکتر (دختره) میشد فکر کنم.
پسره هم ی دوست داشت ک زن داشت.
آخرای فیلم هم دختر شخصیت اصلی وقتی تو محل کارش بود میبینه دوستش ک قبل این اتفاقا بود، اون روز دیده بودنشون و وقتی ب یکی گفته بود کل ماجراها شروع شده بود.
توی ی برنامه ی رمان خوندم