متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

paaa

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
469
پسندها
8,440
امتیازها
24,773
مدال‌ها
16
  • #621
یه رمان با ژانر ترسناک و فانتزی و عاشقانه مکمل&-&
چیز کاملی از پیرنگش یادم نیست؛ ولی در همین حد که صحنه اول از یه دختر جنوبی به اسم اسرا شروع می‌شد که با مشکلاتی روبرو بود، بعد که دوباره حالش بد شد با اون موجودطوره که آینده واضح‌تر می‌شدن به جایی برده شد و اونجا زمان یکم عقبتر و مصر بود؛ اونجا یک شیخ ثروتمندی تو خونه‌ش از اون مراقبت کرد و بعد هم بردش کاروانسراطوری که بتونه خانواده‌شو پیدا کنه اما همونجا از روی یه توطئه از طرف برادرش کشته شد... که بعدا مشخص شد اختلاف دوتا برادر تو این بوده که وقتی جوون و از کارکنای شیخ قبلی بودن، با هم به یه جای ممنوعه خونه رفتن و اونجا برادر بزرگه فرار کرد ولی کوچیکه تا ته اتاقک ته باغه رفت و اونجا متوجه اون یاقوت سرخه شد و شیخ قبلیه که فهمید متوجه شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

دخترمظلوم

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
20
پسندها
37
امتیازها
40
  • #622
یک رمان بودکه دختره شب عروسی فرارمیکنه توتالار وگیر دشمنای دامادمیوفته اسمش چیه
 

دخترمظلوم

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
20
پسندها
37
امتیازها
40
  • #623
یک رمان میخوام که دختره رو گروگان بگیرن وخیلی اذیتش کن ولی عاشق هم نشن
 

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • #624
یک رمان میخوام که دختره رو گروگان بگیرن وخیلی اذیتش کن ولی عاشق هم نشن
برو خودت بنویسش!
چون همچین رمانی پیدا نمیشه تهش حتما باید عاشق هم بشن
 
امضا : Dark night

دخترمظلوم

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
20
پسندها
37
امتیازها
40
  • #625

Baran Miri

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
221
پسندها
4,601
امتیازها
21,133
مدال‌ها
12
  • #626
امضا : Baran Miri
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Gh.

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #627
سلام یک رمانی بود که هیچی ازش یادم نیست به جز این‌که آخر ماجرا یک دختر خانمی که چشم دیدن همسر باردار عشقش رو نداشته وقتی می‌رن برای تفریح جنگل، اون و از بالا پرت می‌کنه و فکر می‌کنه دختره و بچه‌ی توی شکمش دیگه مردند.
درصورتی‌که نزدیک بوده گرگ‌ها بهش حمله بکنند نجات پیدا می‌کنه اما، اون دختر فراموشی می‌گیره و با بچه‌ش همون نزدیکی جنگلِ توی یه کلبه‌ای شروع به زندگی می‌کنند.از اون طرف هم همسرش در به در دنبالش می‌گرده ولی پیداش نمی‌کنه تا این‌که یک روز اتفاقی به همون محل می‌ره و زنش و می‌بینه که با پسر بچه‌‌ش زندگی می‌کنه و فراموش گرفته. خلاصه بعد از کلی رفت و آمد دختر همه چی یادش میاد و با هم زندگی می‌کنند.

ممنون
ازدواج صوری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sama1385

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
  • #629
سلام یه رمانی بود که اسم شخصیت هاش امیر و ایسو بود
ایسو پدرش معتاده، ایسو به اصرار دوستش وارد یه گروه میشه توی تلگرام و اونجا با امیر هم صحبت میشه
امیر اونوتوی مهمونی میبینه و خوشش میاد از ایسو
ایسو مشکل قلب داره و امیر یه ارباب و ۲۹ سالشه و عاشق شکنجه دختراس
وقتی ایسو امیر ازدواج میکنن رقیب امیر برای ایسو تله میذاره و جوری صحنه سازی میکنه که انگار ایسو به امیر نامردی کرده
و بعدش امیر وقتی این موضوعو میفهمه ایسو رو شکنجه میده
میشه برای منم بفرستی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Hananehpk

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
31
امتیازها
33
سن
19
  • #630
سلام به همه
چند وقت پیش یک رمان خوندم درمورد یه دختره که اسمش خاطره بود و بیماری صرع داره اسم مامانش خورشیده و جلد اول درمورد اشنایی مامانش با باباشه و جلد دوم داستان خودشه و پسره که دکتر مغز و اعصابه و فکر کنم اسمش شهابه. اینا باهم اشنا میشنو کلی اتفاق میفته براشون..........
کسی اسمشو میدونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینو کسی نمیدونه؟؟؟؟؟؟؟؟ جلد اولشم فک کنم اسمش طلوع از غرب بود
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا