متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

aminkh65

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
3
امتیازها
0
  • #721
سلام
من یه رمان خوندم زنه ازدواج اجباری کرده بوده اخر رمان یادمه میره یه مهمونی و حالش نامیزون میشه بدون اینکه خبر شوهرش بده
دوستاش میرسوننش خونه و تحویل شوهرش میدن اونم توی اون حالت شروع میکنه شعر خوندن
عهد کردم که دگر لب نزنم به جز از امشب و شب های دگر
بعد به شوهرش میگه تو چی داری که برام این قده مهمی
شوهرش میگه یعنی تو منو دوست داری بعد بغلش میکنه و میرن

صبح با سوزشی از خواب بیدار میشه
 

Mahakar

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
26
امتیازها
30
مدال‌ها
1
  • #722
یه رمان بود یه دختره ا خانواده سطح پایینی بود بعد یه روز رفتن خونه مامانبزرگش اونجا مادر یه پسره،که اسم پسرش پارسا بود.مادره میبینتش و ازش خوشش میاد برای پسرش خواستگاری میکنه. اما این دوتا اصلا همیت دیگرو نمیشناسن تا همین حدودا یادم میاد
 

badgirlam

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
  • #723
سلام دنبال یه رمان میگردم ک دختره از شوهرش به دلایلی طلاق میگیره و بخاطر تهدید پدرشوهرش با چک هایی ک پدر دختره بهش داده مجبور به ازدواج با برادرشوهرش میشه و در اخر میفهمه برادرشوهرش از خیلی وقت پیش عاشقش بوده فکر کنم اسم پسره امیر صدرا بود
 

sara1300

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
7
امتیازها
0
  • #724
سلام دوستان میشه لطف کنید کمکم کنید اسم یک رمانی خواستم ک در مورد دختر و پسری هستن که هردو کورد هستن و دختر خاله و پسر خاله هستن و پدرای هردوشون خان دو روستا هستن اما به دلایلی با هم مشکل دارند در حدی که متنفرن ولی بچه هاشون عاشق هم هستند و جرات نمیکنند بگن عاشق هم هستند و زمانی که برای دختر خواستگار میاد و روز عروسی دخترو پسر باهم فرار میکنند و داخل یک کلبه زندگی میکنند تا پنج ماه بعد بخاطر اینکه پدر پسر میمیره و پسره خان اون روستا میشه و دخترترک میکنه و میره البته به اجبار و دختر متوجه میشه حامله اس و میره داخل یک روستای دیگه با یک پیرزن زندگی میکنه وپسره هم میخواد به وصیت پدرش با دختر خان روستای دیگه ازدواج کنه کسی میدونه اسمش چیه
 

Shide

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
108
امتیازها
523
مدال‌ها
3
  • #725
سلام دنبال یه رمان میگردم ک دختره از شوهرش به دلایلی طلاق میگیره و بخاطر تهدید پدرشوهرش با چک هایی ک پدر دختره بهش داده مجبور به ازدواج با برادرشوهرش میشه و در اخر میفهمه برادرشوهرش از خیلی وقت پیش عاشقش بوده فکر کنم اسم پسره امیر صدرا بود
من این رمان رو توی کانال دنبال میکنم اسمشم فصل دیوونگیه
 

Momom

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
11
امتیازها
30
  • #726
سلامیه رمان خوندم ک اسم شخصیتارم یادم نیس اما اینطوری بود ک یه پسره دختریو ک میشناختش از قبل وقتی تازه عقد کرده میدزدش ولی دختره هرچی به چشماش نگاه میکنه براش اشناس ولی یادش نمیاد
این پسره ام یه دوستی داره که دکتره و میاد چندباری خونه پسره و به دختره کمک میکنه ک فرار کنه اما پسره دختررو باز برمیگردونه


خیلی درموردش فک کردم یکی کمک کنه
یکی جواب بده :458083-4185d00c33d822db61caa9316fe525d5:
 

•/Moonshine/•

رفیق جدید انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
87
پسندها
730
امتیازها
3,713
مدال‌ها
11
سن
17
  • #727
یه رمان بود اسم دختره و پسره رو یادم نیست اما دختره به خاطر بدهی پدرش با پسره ازدواج میکنه اما خیلی زود عاشق هم میشن اگر کسی رمان ازدواج اجباری رو خونده باشه داستانش خیلی شبیه به اونه اما با کیفیت بالا تر. دختره باردار میشه اما بچه رو نمی خواد ولی بعد یه مدت پشیمون میشه یادمه دختره با دوستش تو یه مغازه لباس فروشی شریک بود اما به خاطر حال ناخوش های شبانه بیش از حد شوهرش سهمش رو می فروشه یه مدت میره لندن اما چون دوست داشت بچش تو ایران به دنیا بیاد بر میگرده که پسره پیداش می کنه و آشتی می کنن
 
امضا : •/Moonshine/•

Ana.A

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
689
امتیازها
3,603
مدال‌ها
7
  • #728
یه رمان بود یه دختره ا خانواده سطح پایینی بود بعد یه روز رفتن خونه مامانبزرگش اونجا مادر یه پسره،که اسم پسرش پارسا بود.مادره میبینتش و ازش خوشش میاد برای پسرش خواستگاری میکنه. اما این دوتا اصلا همیت دیگرو نمیشناسن تا همین حدودا یادم میاد
سلام رمان "عشق فلفلی" رو چک کنید
 

sara1300

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
7
امتیازها
0
  • #729
سلام دوستان میشه لطف کنید کمکم کنید اسم یک رمانی خواستم ک در مورد دختر و پسری هستن که هردو کورد هستن و دختر خاله و پسر خاله هستن و پدرای هردوشون خان دو روستا هستن اما به دلایلی با هم مشکل دارند در حدی که متنفرن ولی بچه هاشون عاشق هم هستند و جرات نمیکنند بگن عاشق هم هستند و زمانی که برای دختر خواستگار میاد و روز عروسی دخترو پسر باهم فرار میکنند و داخل یک کلبه زندگی میکنند تا پنج ماه بعد بخاطر اینکه پدر پسر میمیره و پسره خان اون روستا میشه و دخترترک میکنه و میره البته به اجبار و دختر متوجه میشه حامله اس و میره داخل یک روستای دیگه با یک پیرزن زندگی میکنه وپسره هم میخواد به وصیت پدرش با دختر خان روستای دیگه ازدواج کنه کسی میدونه اسمش چیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Fatem taheri

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #730
سلام دنبال یه رمان میگردم

یه دختری که هیچ کسی رونداشته ووضع خوبی نداشته گوشه اتوبان بوده
دختردیگه ای که افسردگی داشته وهیچ دوستی نداشته میبردش خونه خودشون ومیخوادکه اون دخترباخودشون زندگی کنه وبه دروغ به خانوادش میگه دوستمه وخونوادشم خارج ازکشورن
اون دخترهم باسام برادراون دخترازدواج میکنه
بعدازمدتی پدرشوهره دخترمیفهمه که بهشون دروغ گفتن بچه ی دختره راازش میگیره ازخونه میندازدش بیرون وطلاقشم میگیره
ولی بعدازچندسال دوباره سرراه هم
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
عقب
بالا