متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Sanieh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
26
پسندها
53
امتیازها
90
  • #732
سلام داستان دختری که عمه اش در نوزادی، وقتی پدرش داشته زنده به گورش میکرده میرسه و اون رو نجات میده. عمه تو تهران زندگی میکرد و تحصیل کرده بود. این دختر رو بزرگ میکنه. عمه که میمیره، تمام زندگیش به این میرسه. تو دفتر خاطرات عمه اش میخونه که چه سرنوشتی داشته. یک روز از روستا پیغام میارن که بره به روستا. اونجا میفهمه برادرش یکی از اهالی روستای بالا رو کشته. خانواده اون پسر هم چون پسرشون تهران زندگی میکنه و تحصیل کرده است، گفتن اون دختر تحصیل کردتون رو میخوایم.این دختر و پسر ازدواج میکنن اما هر کدوم خونه خودشون زندگی میکنن. این پسر ماهی یک بار به روستا برای سرزدن به خانوادش میرفته و مجبور میشه دختره رو هم ببره.
کسی یادش نمیاد اسم رمان رو؟
 

Mahi.13-58

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
9
پسندها
16
امتیازها
33
  • #733
سلام من دنبال یه رمانم که دختره خانوادش میرن خارج اینم میره خونه خالش ک دوتادختر و دوتاپسر داره و خانواده مذهبین ولی دختره اینطوری نیست برای همین با پسرخاله بزرگش لجه ولی مجبور میشه صیغه اون بشه بعد باوجود انکه عاشق هم میشن پسره با یه دختر دیگه نامزد میکنه ولی چون دوستش نداره بعدا به دروغ مگه خونشون به هم نمیخوره یه تیکه ای که یادمه اینه که دختره برای پسره شرط میزاره هرشب موهشو ببافه
 

Hengam

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
3
امتیازها
0
  • #734
سلام دنبال یه رمانی میگردم که دختره با دوستش برای دانشگاه به یه شهر دیگه میان و خونه مجردی میگیرن و فکر میکنن واحد روبروییشون خالیه تا اینکه یه شب میبینن از واحد روبرویی صدا میاد از تو سوراخ در نگاه میکنن میبینن کلی دود تو خونس دختره فکر میکنه جن تو خونس با قرآن و یه سری دود و اینا میره جلو در خونه ک در وامیشه پسر داستان میاد بیرون و میفهمن که اونجا زندگی میکنه بعدسم کلی با هم لج میکنن
 

Ana.A

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
658
امتیازها
3,603
مدال‌ها
7
  • #735
سلام دنبال یه رمانی میگردم که دختره با دوستش برای دانشگاه به یه شهر دیگه میان و خونه مجردی میگیرن و فکر میکنن واحد روبروییشون خالیه تا اینکه یه شب میبینن از واحد روبرویی صدا میاد از تو سوراخ در نگاه میکنن میبینن کلی دود تو خونس دختره فکر میکنه جن تو خونس با قرآن و یه سری دود و اینا میره جلو در خونه ک در وامیشه پسر داستان میاد بیرون و میفهمن که اونجا زندگی میکنه بعدسم کلی با هم لج میکنن
سلام رمان "ساختمان دو واحده " رو چک کنید
 

کمند م

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #736
سلام دنبال یه رمانی می‌گردم که یه دختره هست بیماری قلبی داره و تو سن کم متخصص هستش و رئیس بیمارستان تو اولین روز تو اسانسور میرقصه وهمه میبینن فکر کنم اسمش مها هستش ویه دوست داره کپی خودشه و با پدرش رابطه خوبی نداره چون شبیه مادرشه. مادرش مُرده. مادرش یه خواهر دوقلو داشت به اسم پرواز. سه‌تا پسردایی داره به اسم حامد و سهند و سپنتا و قبلا عاشق یه پسری به اسم سیاوش بوده که ولش کرده و بعد با باباش رابطه‌ش خوب میشه و یه عمه پیدا میشه که مجبور میشه با پسرش ازدواج کنه و اسمش ارمیا هست و ارمیا دوستش نداره و بهش خ**یا*نت میکنه با دختر دانشگاه می‌کنه ولی بعدا عاشقش میشه و بچه‌دار میشن سه قلو و یه دختر و دوتا پسر‌. دخترش دفتر خاطراتش رو می‌خونه واین رمان رو تعریف میکنه ار رو دفتر خاطراتش
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Aynaz74

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
16
امتیازها
33
  • #737
سلام دوستان ی رمانی بود درمورد دختری که در شهر بم زندگی میکنه نامادری داره.پدرشم همیشه ماموریت.پسرنامادری خیلی اذیتش میکنه.تااینکه زلزله بم اتفاق می افته زیراوار میمونه .....

این و پسر زیرآوارمی مونن امامادر کاری میکنه که پدرفقط پسر رو نجات بده چون بایدیکی ازاون اوار بیرون می اومد.دختره فکرکنم نجات پیدامیکنه یه خانواده که توترکیه زندگی میکنن دختره رو قبول میکنند ،درمانش میکنند،بزرگ میشه یه جراح یا یه دکتر معروف میشه که بعدچندسال برای جراحی یه بیمار که پدرش ادم سرشناسی وارد ایران میشه.ممنون میشم اگه اسمش رو بلدید بگین
 

Aynaz74

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
16
امتیازها
33
  • #738
سلام داستان دختری که عمه اش در نوزادی، وقتی پدرش داشته زنده به گورش میکرده میرسه و اون رو نجات میده. عمه تو تهران زندگی میکرد و تحصیل کرده بود. این دختر رو بزرگ میکنه. عمه که میمیره، تمام زندگیش به این میرسه. تو دفتر خاطرات عمه اش میخونه که چه سرنوشتی داشته. یک روز از روستا پیغام میارن که بره به روستا. اونجا میفهمه برادرش یکی از اهالی روستای بالا رو کشته. خانواده اون پسر هم چون پسرشون تهران زندگی میکنه و تحصیل کرده است، گفتن اون دختر تحصیل کردتون رو میخوایم.این دختر و پسر ازدواج میکنن اما هر کدوم خونه خودشون زندگی میکنن. این پسر ماهی یک بار به روستا برای سرزدن به خانوادش میرفته و مجبور میشه دختره رو هم ببره.
کسی یادش نمیاد اسم رمان رو؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

سرو

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #739
سلام
میشه لطفا رمانی معرفی کنید که شخصیت پسر آروم و مظلوم و مهربون باشه
 

سرو

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #740
میشه لطفا رمانی معرفی کنید که شخصیت پسر آروم و مظلوم و مهربون و صاف و ساده باشه.
ترجیحا دختره اذیتش کنه
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا