- ارسالیها
- 580
- پسندها
- 1,753
- امتیازها
- 10,973
- مدالها
- 12
سلام
یه رمان خوندم خیلی قشنگ بود.
اسم دختره آرام بود مامان باباش مرده بودن یروز که داشته میرفته خونه دوست صمیمیش چندتا قل چماق میان میدزدنش میبرنش تو یه عمارت خیلی بزرگ متعلق به شخصی بنام طوفان!
طوفان کلی آرام رو اذیت میکنه ولی سامیار دوست طوفان مواظبشه یروز سامان به آرام میگه کع دوست دارم ولی آرام پسش میزنه یه هفته سامیار غیب میشه و بعد از یه هفته خبر میاد که مرده وقتی میره سر قبر سامیار عمشو که درواقع عمه ناطنیش بودع ولی دوسش داشته میبینه و میفهمه سامیار پسر عمشه و طبق یه سری اتفاقات دیگه متوجه میشه طوفان هم پسر عموشه!
مرگ سامیار هم صحنه سازی بوده.
خلاصه میگذره و اینا (طوفان و آرام) عاشق هم میشن ولی طوفان بخاطر تحدید پدرش مجبور میشه بره اگرنه پدرش آرام رو میکشت.
آرارم هم همه مال و...
یه رمان خوندم خیلی قشنگ بود.
اسم دختره آرام بود مامان باباش مرده بودن یروز که داشته میرفته خونه دوست صمیمیش چندتا قل چماق میان میدزدنش میبرنش تو یه عمارت خیلی بزرگ متعلق به شخصی بنام طوفان!
طوفان کلی آرام رو اذیت میکنه ولی سامیار دوست طوفان مواظبشه یروز سامان به آرام میگه کع دوست دارم ولی آرام پسش میزنه یه هفته سامیار غیب میشه و بعد از یه هفته خبر میاد که مرده وقتی میره سر قبر سامیار عمشو که درواقع عمه ناطنیش بودع ولی دوسش داشته میبینه و میفهمه سامیار پسر عمشه و طبق یه سری اتفاقات دیگه متوجه میشه طوفان هم پسر عموشه!
مرگ سامیار هم صحنه سازی بوده.
خلاصه میگذره و اینا (طوفان و آرام) عاشق هم میشن ولی طوفان بخاطر تحدید پدرش مجبور میشه بره اگرنه پدرش آرام رو میکشت.
آرارم هم همه مال و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.