نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Bluə

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
313
پسندها
2,491
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
  • #81
با صدای زنگ ساعت از خواب بیدارشدم

پتو رو زدم کنار رو تخت نشستم به مخم فشار اوردم که چرا من الان ساعت گذاشته بودم …

اهان میخواستم اون نقشه ام رو اجرا کنم …

رفتم دستشویی صورتم رو شستم دیشب تا نصفه شب داشتم فیلم میدیدم برای همین چشم هام باد کرده بود

اونم چه فیلمی تا صبح خواب های زشت دیدم …

یه مانتوی سرمه ای پوشیدم من نمیدونم درد شون برای چیه نمیذارن ادم تو دانشگاه مانتوی روشن بپوشه ….

حاضر که شدم رفتم جلوی میز توالت ….

یه خط چشم نازک کشیدم با ریمل همین ..

لب هام به اندازه ی کافی سرخ بود …

عین میمون از نرده های پله سر خوردم رفتم طبقه ی پایین ..

مامان و بابا تو اشپزخونه بودن داشتند صبحونه میخوردند …

با صدای بلندی بهش سلام کردم که یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Bluə

wrazeinab98

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
22
امتیازها
33
  • #82
یه رمانی بود که دختره تو شرکت پسره کار میکرد بعد با پسره میرن اصفهان برای کار و پسره کلا خانواده رو از دست دادن و فقط یه خواهر زاده داره که ازش مراقبت می‌کنه بعد سر یه جریانی دختره مجبور میشه که بره خونه پسره زندگی کنه که بعد از اینکه از خونه پسره میاد عاشق هم میشن و...
 

Shakila30

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
6
امتیازها
0
  • #83
سلام یه رمان بود که پسره رو دهنی بودن خیلی وسواس داشت حتی یه جایی فکر کنم از لیوان باباش میخوره،بعد که میفهمه حالش بد میشه و سریع میره سمت دستشویی،،ولی یه جای رمان با دختره سر یخمک دعواشون میشه و یخمک های دهنی دختره رو میخوره،دختره بهش میگه مگه تو از این کار بدت نمیاد؟پسره میگه دهنی داریم تا دهنی، بعد یه جوری بود که انگار دختر داستان تو خونه پسره و خانوادش بود.ممنون میشم راهنمایی کنید.
 

Negar.Dayani

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
422
پسندها
11,249
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
  • #84
سلام یه رمان بود که پسره رو دهنی بودن خیلی وسواس داشت حتی یه جایی فکر کنم از لیوان باباش میخوره،بعد که میفهمه حالش بد میشه و سریع میره سمت دستشویی،،ولی یه جای رمان با دختره سر یخمک دعواشون میشه و یخمک های دهنی دختره رو میخوره،دختره بهش میگه مگه تو از این کار بدت نمیاد؟پسره میگه دهنی داریم تا دهنی، بعد یه جوری بود که انگار دختر داستان تو خونه پسره و خانوادش بود.ممنون میشم راهنمایی کنید.
این رمان خیلی برام آشناست
اگه پیداش کردی بم بگو
 
امضا : Negar.Dayani

حیران

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
170
پسندها
499
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
  • #85
سلام یه رمان بود که پسره رو دهنی بودن خیلی وسواس داشت حتی یه جایی فکر کنم از لیوان باباش میخوره،بعد که میفهمه حالش بد میشه و سریع میره سمت دستشویی،،ولی یه جای رمان با دختره سر یخمک دعواشون میشه و یخمک های دهنی دختره رو میخوره،دختره بهش میگه مگه تو از این کار بدت نمیاد؟پسره میگه دهنی داریم تا دهنی، بعد یه جوری بود که انگار دختر داستان تو خونه پسره و خانوادش بود.ممنون میشم راهنمایی کنید.
سلام فکر کنم رمان "هیچ کسی مثل تو نبود" باشه
 
امضا : حیران

Samieh1270

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
120
پسندها
192
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #86
سلام یه رمان بود که پسره رو دهنی بودن خیلی وسواس داشت حتی یه جایی فکر کنم از لیوان باباش میخوره،بعد که میفهمه حالش بد میشه و سریع میره سمت دستشویی،،ولی یه جای رمان با دختره سر یخمک دعواشون میشه و یخمک های دهنی دختره رو میخوره،دختره بهش میگه مگه تو از این کار بدت نمیاد؟پسره میگه دهنی داریم تا دهنی، بعد یه جوری بود که انگار دختر داستان تو خونه پسره و خانوادش بود.ممنون میشم راهنمایی کنید.
رمان هیچکی مث تو نبود
 

شکلاتییییی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
30
پسندها
61
امتیازها
90
  • #87
بچه ها من دنبال ی رمانم ک قبلا خوندم ولی الان اسمش یادم نیس


رمان ترسناک بود


ی دختر بود ک با شاخ دانشگا لج میوفته ولی کم کم ازهم خوششون میاد


ی مرد دیگم هس ک فک کنم استاد دخترس،و دختره میره خونشون مواظب دختر بچشه،تو خونه اون مرده همه عجیب و غریبن دختر ه یه صداهایی میشنوه ولی کسیو نمیبینه دختر بچه کلی نقاشی ی زن وحشتناک با موهای پریشون تو اتاقش چسبونده میگه مامانمه گاهی میخنده کلا زیاد عجیب میزنن،مرده یه چیزیو ازش پنهان میکنه

کسی خونده؟؟


اسمشو می دونین؟
تولوخدا بگییییین
 

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
19,079
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • #88
یه رمانی بود که دختره تو شرکت پسره کار میکرد بعد با پسره میرن اصفهان برای کار و پسره کلا خانواده رو از دست دادن و فقط یه خواهر زاده داره که ازش مراقبت می‌کنه بعد سر یه جریانی دختره مجبور میشه که بره خونه پسره زندگی کنه که بعد از اینکه از خونه پسره میاد عاشق هم میشن و...
حافظه شخصی
 

حیران

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
170
پسندها
499
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
  • #89
دوستان من دنبال یه رمانم میشه کمکم کنیددرمورد دوتا دختر که فکر کنم اسماشون آنا و رویا بود آنا خیلی دختر آروم و گوشه گیری بود و خانواده ثرومتمد داشتن رویا زبون دراز بود و دانشجوی وکالت بود فکر کنم وآنا با پدر و برادرش و نامادریش زندگی میکرد و پدر آنا از دخترش برای قراردادهاش استفاده میکرد و به عقد دیگران در میاوردش ولی میگفت که ایدز داره برای اینکه بهش اذیت نکن داخل یکی از قراداد ها با پسری به اسم امیر عقد میکنن که پسر مومن و کمی وسواسی بوده و امیر قبلا یه زن داشته که مرده خیلی دوسش داشته یه بار که آنا رو بخاطر پوششی که داشته پلیس میگیره زنگ‌میزنن امیر میگه من زنی ندارم به این اسم و رویا امیرو مجبور میکنه بیاد آنا رو آزاد کنه و امیر تو خونه اش با آنا مثل جذامی ها رفتار میکنه نمیزاره به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حیران

.mah.

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
302
امتیازها
983
مدال‌ها
2
  • #90
سلام دوستان :gigtgle:
یه رمان بود که فقط همین قسمتش رو یادمه: دو نفر ازدواج کردن بعد با دوستای همسرش میرن مسافرت مشهد، توی مشهد یکی از دوستای مَرده حالش بد میشه، می‌برنش بیمارستان. اونجا می‌فهمین کلیه‌هاش از کار افتاده و نیاز به پیوند داره. این مَرده هم بعد از اینکه مشکل رو می‌فهمه به دوستاش و همسرش میگه من دارم میرم یه جا یه ملکی هست گذاشتن واسه فروش اون رو ببینم اگه بیارزه بخرم.
یکی از دوستاش عصبانی میشه، میگه دوستمون حالش بَده بعد تو دنبال ملک و املاکی؟
این هم میگه خب مشکلش معلومه باید منتظر کلیه بمونه تا پیوند بشه.
ولی در اصل مَرده می‌خواد به دوستش کلیه اهدا کنه منتها نمی‌خواد کسی بدونه.
بعداً همسرش می‌فهمه و ناراحت میشه از اینکه بهش نگفته...

ممنون میشم اگه کسی اسمش رو می‌دونست بگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا