سلام من دنبال یه رمانم که ژانرش طنز و عاشقانه بود و خلاصش حدودا این جوری بود که دختره توسط یه خانواده دیگه بزرگ شده الان دنبال خانواده اصلیشه و وقتی عمارتی رو که خانواده ش بوده پیدا میکنه با پسر عموش آشنا میشه و مدام دعواشون میشه دختره ظاهر خاصی هم داشت و چشماش همرنگ هم نبودن پسره هم با حیله بهش نزدیک میشه و با هم ازدواج میکنن و دختره بعدا میفهمه اینا همش نقشه بوده ممنون میشم کمکم کنید