متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

titania

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,111
سلام وقت بخیر رمانی را میخواستم که دختر داستان داخل یک شرکت کار می کرد و پسره پلیس مخفی بود و بعدبا همکاری می کنند
 

faezexxx

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
5
امتیازها
0
  • #2,112
سلام من دنبال یه زمانم که اسم شخصیت ها رو نمیدونم . یه دختره بود خیلی لوس و ناز بود که با پدرش زندگی میکرد بعد با یه پسر دوست میشه که پسره اینو به مهمونی و... می‌بره یشب توی یه مهمونی به دختره مزاحمت می‌کنه و فرداش می‌ره . دختره بعدش حامله میشه و می‌ره دارو بخره که س*ق*ط کنه تصادف می‌کنه یکی از پاهاش کوتاه میشه
عموی پسره که آدم مذهبی وقتی اینو میبینم میاد خواستگاریش و باهاش ازدواج می‌کنه .عمویش ی دختر کوچک هم داره
 

shina81

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
5
امتیازها
0
  • #2,113
سلام وقتتون بخیر

رمان درباره دختریه که همسرش که پسرخالش هم بود(مسعود)بهش میگه که ازت خسته شدم و به بهانه بچه دار نشدن درخواست طلاق میده اما در واقعیت با یه خانوم دیگه ای قرار ازدواج گذاشته

بعد از جدایی نامزدی برادر دختر داستان(سیاوش)و خواهر شوهر دختره (سارا)هم بهم میخوره درحالیکه همو خیلی دوست دارن و سیاوش هم با دختر دیگه ای(ژیلا فک کنم) نامزد میکنه از لج خانواده ی خالش. اما بعد از مدتی از ژیلا جدا میشه و با سارا عروسی میکنه

دختر مدتی افسردگی میگیره برای اینکه حال و هواش عوض بشه میره شمال خونه ی مادربزرگش اونجا با پسر یکی از دوست های مادربزرگش که اهل اصفهانن اشنا میشه

اون اقا قبلا یه بار به اجبار پدر خودش و پدر همسر سابقش ازدواج کرده بود یه پسر 8 یا 9 ساله و یه دختر 3 یا 4 ساله داشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

رها مرادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,114
رمانی که خوندم دختره مادرش مریضه و پدر نداره و با مردی که عاشق دختره هست ازدواج می‌کنه ولی دختره زیاد دوستش نداره صاحب پسر میشن دختره با پسرش فرار می‌کنه به روستای اجدادش که فکر کنم اطرافش دریا هست می‌ره شاید شمال باشه چون یادم نیست فقط میدونم یکی از فامیل دختره تو آب غرق شده و چند وقته که شوهرش دنبالش میگرده تا اینکه با برادرش که اسمش هامون اونجا پیداش میکنن و اولین بار پسرشو اونجا میبینه چون موقع زایمان پیش زنش نبوده فکر کنم بعد که میبرتش خونه پسرشو ازش میگیره و زنش خیلی شیر پس میده و میگه تو رو خدا بچمو بهم بده هر کار بگی میکنم برات شوهره خیلی دوستش داره نمی‌خواد آسیب ببینه فقط میخواد یکم تنبیه بشه اسم هاشون خیلی عجیبه یادم نیست ولی فکر کنم مکران بخشی از اسم رمان بود
 
آخرین ویرایش

رانیا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,115
دختری مذهبی تو دانشگاه عاشق استادش میشه که تازه از خارج اومده بود
خانواده هاشون ناراضی بودن چون خانواده دختر مذهبی و خانواده پسره کاملا متفاوت با اونا بودن
داداش دختر از قبل با خواهر همین پسر دوست بوده و شب خواستگاری دختره میبینه که اینا همون خانواده هستن ولی کسی نمیدونسته این موضوع رو
با کلی مخالفت دختره به عشقش میرسه و یک ماه صیغه بودن که بعدش عقد دائم کنن داشتن جهیزیه میچیدن تو خونشون که پسره نمیدونم چرا میذاره میره خارج
حالا دختره ده ساله که تنها و افسرده هست و تردش کردن
از اونطرف تو این ده سال برادر دختر با خواهر پسره ازدواج کرد ...
حالا یه روز دختره میره خونه داداشش میبینه عه عشقش برگشته ولی ازدواج کرده و با خانمش برگشته ایران

میدونین اسمش چیه؟؟؟؟
 

feriii

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,116
- عروسی بدون داماد که نمیشه ؟

با بغض لباس عروس رو توی دستام مشت‌کردم و یک بار دیگه صداش مثل ناقوس‌مرگ‌توی سرم اکو شد " حاجی من دخترتو نمیخوام ". از جام بلند شدم و گفتم:
- من خستم ، میرم استراحت کنم .

با دومین قدمم پدر امیر‌گفت :
- صبر‌کن دخترم ، پسر احمقم قدر تو رو نمیدونه ولی میخوام تو رو برای پسرم‌ اولم‌که خارج از کشور هست انتخاب کنم #خطبه رو #اینترنتی برگزار میکنیم‌.

#شکه.نگاهش.کردم‌و.گفتم
- نه.....نه.من‌...من...نمیخوام .

همون لحظه گوشی پدر امیر‌زنگ خورد و گذاشت‌روی اسپیکر که صدای مردونه ای بلند شد و گفت :
- پدر زودتر خطبه رو اجرا کنید چون میخوام زنمو‌...!
اسم رمان لطفا
 

nargesak

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,117
سلام رمانی که اسم دختر داستان آرامش و اسم پسر داستان طوفان بود رو میخواستم پره توی میدون بار حجره داشت
 

حمید سر

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,118
سلام دوتا رمان که چند سال پیش خوندمو اسمشون یادم نیس اگه کسی میدونه بگه ضمنا رمان ها کتاب چاپ شده بودن

یکیشون که زن و شوهری میخاستن از همدیگه جدا شن و این وسط دختر نوجوونشون سعی داره مانع شون شه چون میدونه زن و شوهره هنوز همو دوس دارن و زنه مربی شنا هم هست. در همین حد یادمه

یکی هم رمانی بود که دختره میره خونه دوستش و یادداشت های دوستش که به زبان فرانسه هم بودن فکر کنم رو میبینه و درموردش ازش سوال میکنه و اونم داستان عاشقیشو تعریف میکنه
و اینکه این دختره سعی میکنه این دخترو پسرو باز به هم برسونه
 

he_na

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
8
امتیازها
3
  • #2,119
دنبال یه رمان میگردم که پسر یا دختر داستان مذهبی باشه و طرف مقابلش از خانواده غیر مذهبی باشن این دوتا عاشق هم بشن و بعد دختر یا پسر داستان (چطوری بگم) باایمان میشه و...
آیا همچین رمانی هست ؟؟
(اگه رمانی با همچین موضوعی میشناسین که قلم خوبی هم داشته باشه و داستانش آبکی نباشه و پایانشم خوش باشه بهم معرفی کنید)
با سپاس فراوااان
 

Taraneh*

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
16
امتیازها
33
  • #2,120
سلام رمانی که اسم دختر داستان آرامش و اسم پسر داستان طوفان بود رو میخواستم پره توی میدون بار حجره داشت
رمان"عشق و تنها عشق" رو چک کنین.
 
امضا : Taraneh*

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا