- ارسالیها
- 2
- پسندها
- 8
- امتیازها
- 0
- نویسنده موضوع
- #1
کد داستان: 305
ناظر:
sogi.an
داستان کوتاه بوی باران
نویسنده: Diana FDR
ژانر: #درام #عاشقانه
خلاصه: میگفت هر وقت باریدی از حال آدما برام بگو. از غم ها و امیدهاشون. از بدی ها و خوبی هاشون.
از اینکه وقتی تو رو میبینن چه حالی دارند؟!
این ها را ابر میگفت. میگفت دلم هوای گریه که میکند میبارم و تو را میفرستم تا از حال آدما بگی، اون موقع میفهمم فقط من نیستم که دلم گرفته و گریه میکنم.
داستان درمورد قطره بارونی است که میباره و از حال آدما میگه، از غم هاشون و دردهاشون...
ناظر:

داستان کوتاه بوی باران
نویسنده: Diana FDR
ژانر: #درام #عاشقانه
خلاصه: میگفت هر وقت باریدی از حال آدما برام بگو. از غم ها و امیدهاشون. از بدی ها و خوبی هاشون.
از اینکه وقتی تو رو میبینن چه حالی دارند؟!
این ها را ابر میگفت. میگفت دلم هوای گریه که میکند میبارم و تو را میفرستم تا از حال آدما بگی، اون موقع میفهمم فقط من نیستم که دلم گرفته و گریه میکنم.
داستان درمورد قطره بارونی است که میباره و از حال آدما میگه، از غم هاشون و دردهاشون...
آخرین ویرایش توسط مدیر