- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,361
- پسندها
- 20,161
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 26
سطح
30
- نویسنده موضوع
- #51
پشت سر هم سیگار میکشید و با کلافگی اما محکم، دودش را از ریههایش بیرون میفرستاد. آنقدر سیگارهای متعددی دود کرده بود که دیگر کسی نمیتوانست محیط خفهی آنجا را تحمل کند و دوام بیاورد. زیر سیگاری طلایی رنگش، مملو از ته سیگارهای گرانقیمتش شده بود و به خاطر عصبی بودنش، دلش میخواست آن را به صورت نفر اولی که وارد اتاقش میشد بکوبد.
گوشی تلفن سیاهش را برداشت و برای بار چندم، درخواست قبلیاش را برای اپراتور تکرار کرد. ولی باز هم بعد از انتظار کشیدن، جواب اپراتور همان جواب قبل بود:
- کسی پشت خط پاسخگو نیست آقا.
گوشی تلفن را با تمام قدرت روی تلفن کوباند و با حرص لعنتی نثارش کرد. چند ثانیه نگذشته بود که کسی در را باز کرد. ولی قبل از آنکه بخواهد به سمت آن شخص هجوم ببرد، متوجه شد که...
گوشی تلفن سیاهش را برداشت و برای بار چندم، درخواست قبلیاش را برای اپراتور تکرار کرد. ولی باز هم بعد از انتظار کشیدن، جواب اپراتور همان جواب قبل بود:
- کسی پشت خط پاسخگو نیست آقا.
گوشی تلفن را با تمام قدرت روی تلفن کوباند و با حرص لعنتی نثارش کرد. چند ثانیه نگذشته بود که کسی در را باز کرد. ولی قبل از آنکه بخواهد به سمت آن شخص هجوم ببرد، متوجه شد که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش