متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه ترجمه رمان قاتل زیبای من | زهراکلانی کاربر انجمن یک رمان

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان: قاتل زیبای من (My Fair Assassin)
نویسنده: c.j.Anaya
مترجم: زهرا کلانی
ناظر: Mahtab Rezayat _HITA
ژانر:عاشقانه‌، فانتزی

853242_23d4d331ee162495fb2310b8f5529c25.jpg
خلاصه:
اینکه‌یک دختر نوجوان برای ترور انتخاب شود، عادی نیست.
کریستا این حقیقت که او فردی کاملا متفاوت است را پذیرفته است!
گیسوان سفید هولناکش، قدرت‌های عجیب و غریب، طبع غذایی غیر طبیعی او، مانعی بزرگ، برای به سرپرستی گرفتن‌اش توسط خانواده های ناتنی شده است. اما اکنون که او مستقل شده و نیاز‌های خود را تامین می‌کند، امیدوار است که مسیر زندگی‌اش آرام و به حالت عادی برگردد.
ولی درست زمانی که مردی خطرناک، با هدفی مهلک پا به درون آپارتمانش گذاشت، امید هایش در هم شکست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Zahra.zk

VITTORIA

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,773
پسندها
22,382
امتیازها
46,373
مدال‌ها
23
سن
20
  • #2
°| بسم تعالی |°
583966_11204145ae5d910424c0707a2479f70a.jpg

مترجم عزیز ، ضمن خوش آمد گویی ، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن ترجمه خود
خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید
قوانین ترجمه|تالار ترجمه انجمن یک رمان

***
درصورت پایان یافتن ترجمه خود در تاپیک زیر اعلام کنید.
اعلام پایان کار ترجمه|تالار ترجمه

***
[COLOR=rgb(243, 121...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : VITTORIA

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #3
آیا تا به حال کسی به شما گفته است که آمده تا زندگی‌ رقت انگیزتان را که احتمالا یک اشتباه است را پایان دهد؟
نمی‌توانم تصور کنم که کسی قصد قتل من را داشته باشد، و با جسارت در چشمانم نگاه کند و جزء به جزء ماموریت و هدف‌اش را شرح بدهد و بدون احساس توضیح دهد که قتل من به نفع یک نسل است. و از طرفی دیگر چه می‌دانم؟
همیشه شانس بسیارکمی وجود دارد که ثانیه های قبل از ارتکاب قتل، تعداد زیادی از قاتل ها مودب باشند. اما چطور هر کدام از قربانی ها تابه امروز چیزی درباره جزئیات قتل‌شان به کسی نگفته اند؟
چونکه قربانی دیگر زنده نیست تا این جزئیات را به اشتراک بگذارد. و من می‌دانم زمان زیادی زنده نمی‌مانم تا جزئیات قتلم را بازگو کنم. قاتل عضلانی چند قدم جلوتر روبه روی من ایستاده. بسیار واضح است.
با دقت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #4
هر آدم هفده ساله‌ی دیگری در آپارتمان‌اش جیغ و داد راه می‌اندازد. فرار و تلاش می‌کند تا او را بی اهمیت جلوه دهد. من نه، ظاهرا، واقعا نه! به نگاه کردن به این جنایتکار جذاب، قبل از تمام افکار جنگجویانه و فرار‌وگریز و این روند فکریه آهسته راضی بودم. عجیب بود که بیشتر به کشتنم علاقه داشت تا عاشق شدنم! به این اشاره نمیکنم که خواستنی‌ترین زن دنیا هستم. اما معمولا وقتی با مردی ارتباط چشمی برقرار میکنم، مردمک چشمانشان غیر عادی گشاد می‌شود؛ و این نگاهشان، میل قویِ عجیبی به خود می‌گیرد. و ناگهان من یک عاشق فضول عجیب و غریب دیگر را به لیست آدم هایی که عاشقم بودند و تعقیبم می کردند اضافه می‌کردم. راستش این‌کار را از قصد انجام نمی‌دادم و به سادگی اتفاق می‌افتاد! و هیچ نظری ندارم که چطوری باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #5
دلیل دیگر ورود این مرد، بدتر کردن اوضاع بود. مستقل شدم و از پرورشگاه و پدر خوانده کثیف‌ام فرار کردم. یک شغل عالی منشی‌گری در یک موسسه حقوقی گیر آوردم که کمکم کرد تا قبض هایم را پرداخت کنم. و در یک مسیر سریع برای بهترین بالرین بودم. همه ‌چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا اینکه شغلم را از دست دادم.‌ نتوانستم اجاره هام را پرداخت کنم. و تا حدودی یک آدم متوهم در لباس پیتر‌پن تصمیم گرفته بود من را به قتل برساند.
بسیار عالی!
- با تمام احترامی که برای تو قائل هستم، تو قطعا کشته می‌شوی.
با اشاره سر این را تایید کرد و با سردرگمی ادامه داد:
- باید اعتراف کنم انتظار همچین رفتار شجاعانه‌ای از یکی مثل تو نداشتم.
- یکی مثل من...منظورت چیه؟

با لحن تیز من ابروهایش بالاپریدند!

- هی من طرفدار فحش دادن و کشتن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #6
واضح بود که او فکر میکند، اقدامات‌اش کاملا بی عیب و قابل قبول هستند. سختگیرانه قانون های شرافتمندانه را ادامه دادم:

_ همه‌ی قاتلین برای حمایت کردن از این موقعیت سوگند خورده‌اند.
نه تنها قدم رعب آورش را با یک قدم خودم تطبیق دادم، بلکه بخاطر انگیز دیوانه وارم بود، تا در صورت‌اش بخندم.

_ فی؟ دنیای پری ها؟ لطفا قانون های شرافتمند؟ ببین من پایه منطقی جلوه دادنِ رفتار‌های بد هستم. مقصرم که بعضی وقت ها از مغازه ها جنس بلند میکنم. مادامی که به خودم میگم، این یا قانون شکنیه یا ازگرسنگی بمیرم.
ولی تو بعضی از هدف ها باید محدوده تعیین کنیم. چطور برای ادم کشتن محدوده تعیین کنیم، و از سرزنش عملمون روی موجودات جلوگیری کنیم. موجوداتی که دیگه زنده نیستند.

- من رو باور نداری؟ به نظر میرسه منم یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #7
تنها انتخاب های دیگرم برای زندگی چیزی هست که هرگز یک میلیون در سال هم به آن فکر نمیکنم. و بعد بدون پول می‌مانم. بدون غذا، بدون خانواده! و این مضخرف است. اخطار!من تو را با لگد بیرون خواهم کرد!

- تو خانواده نداری؟

دوباره به موهایم رسید! اما قبل از اینکه آن‌ها را چنگ بزند از او دور شدم.

- پرورشگاهی هستم نفهمیدی؟ پدر و مادرم رو وقتی که بچه بودم در یک تصادف شدید از دست دادم. و هیچ فامیل زنده دیگه ای ندارم تا بتونن ازم مراقبت کنند.

- پس نمیدونی چطور باید مبارزه کنی؟

دوباره به سراغ موهایم رفت! اما من خیلی حواس پرتِ تاریخ اخطار اخراج‌ام بودم، تا دربرابر حلمه بی رحمانه او از خودم دفاع کنم. اگر تا اخر هفته ششصد دلار جور نمی‌کردم باید دوباره در خیابان ها باشم. نبش یک محله، قوطی های کنسرو داخل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #8
اخطار اخراج را روی زمین انداختم، و بلاخره هوشیار شدم تا از صدمه زدن به موهایم، متوقفش کنم:

- ایا همین حالا این کارو متوقف میکنی و به من پایان میدی؟

بلاتکلیفی داشت من را می‌کشت !

لحظه ای دستم، دستش را لمس کرد، ممکنه به کار غیر عمدی‌ام بخندم. اما، یک چیز احمقانه اتفاق افتاد! جریان الکتریکی کوچکی از نوک انگشتانم رد شد؛ و یک درخشش ضعیف بین دستانمان ایجاد کرد. با تعجب به این درخشش اسرارامیر زل زدم؛ و سرم را بلند کردم، که متوجه شدم به من خیره شده است. با ترکیبی از ناباوری، و شک و تردید در چهره اش حک شده بود.

- این...غیر منتظره بود. من مطلع نبودم که انسان ها استعداد های فوق طبیعی دارند.

_ما نداریم! من هم به اندازه تو شگفت زده شدم.

ممکنه این نور عجیب و غریب را توهم، به دلیل کمبود عذا و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #9
_تو انسان هستی، پس چرا نیاز داری تا روی مردم کره ی زمین مطالعه کنی؟

نگاه خیره‌ش را، از روی دستانمان برداشت و روی چشانم نگه داشت.

- یکبار دیگه اعلام میکنم؛ من پری هستم و یک قاتل بالارتبه. هر قاتل حرفه ای میدونه، باید هدفش رو برسی کنه تا به بهترین نحو، اون رو به قتل برسونه. تو باید همه نقاط قوت و ضعف دشمنتو بدونی؛ به منظور آماده شدن برای شرایط زاتی غیر قابل پیش بینی در شغل من که ممکنه اتفاق بیوفته.

احساس سرمای خفیفی در ستون فقراتم حس کردم، بخاطر اینکه راحت روش قتل را مطرح کرد. این *لونی تونز ممکنه خوشتیپ باشد، اما قاتل هم هست.

تشویق او به صحبت درباره توهمات‌اش، بهتر از عمل کردن به هر یک از انهاست.

- واو. این واقعا یک جور رشته تحصیلی هست. هرچیزی غیر از انسان هم می‌کشی؟

- البته،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #10
حتی اصلا نگران نبودم که برای ترور کردن من اینجاست . حداقل نسبت به آن با ادب بود. من کاملا به او باختم.

این مرد برای کشتن من اینجا بود؛ و من دستانش را گرفتم؟ یک نمایش متحرک *کامبیا، وقتی که ما داخلش هستیم چطور؟
تلاش کردم دست‌ام را از دست‌اش بیرون بکشم، اما تا اینکه متوجه شدم بسیار محکم انگشتانم را چسبیده بود.پرسید:

- مشکل چیه؟

قبول نکرد من را رها کند.

_هی، تو اینجا اومدی تا منو بکشی.همیشه این قضیه رو با قربانیات دوستانه میکنی؟

من را نزدیک تر کرد و سرش را به سمت گردنم پایین آورد؛ نفس عمیقی کشید و بعد صاف شد. زیر لبش غرغر کرد:

- جالبه

- چی؟

- تو بوی چوب بسیار متمایزی داری! من کاملا مطمئن نیستم کشتن تو، توی این مرحله عاقلانه باشه.

- الان بوی چوبی که بدنم دارد، موجب بهم خوردن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

موضوعات مشابه

عقب
بالا