فال شب یلدا

  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه ترجمه رمان قاتل زیبای من | زهراکلانی کاربر انجمن یک رمان

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #11
چشمانش به ایده هایی که تقریبا میتوانستم تصور کنم در جمجمه زیباش مطرح میشدند، برق زدند.
_قبل از اینکه به رئیسم گزارش بدم؛ احتیاج دارم بیشتر در مورد تو یاد بگیرم. اونها میخواهند بدونند که چرا من این ماموریت رو لغو کردم.فک کنم بهترِمدتی اینجا با تو زندگی کنم تا بفهمم سلطنت چطور میتونست همچین خطای بزرگی در مورد اسایش تو مرتکب بشه.

سعی کردم از این راه پیش روم سر دربیارم.قاتلم الان هم اتاقیم بود؟

- اینجا زندگی کنی؟ تو نمیتونی اینجا زندگی کنی! درحال حاضر یک هم اتاقی دارم.

- نگران اون نباش. مطمئنم میتونم متقاعدش کنم یک مکان دیگ برای سکونت پیدا کنه.

- من یک گربه دارم.

- همونطور که گفتی،من شدیدا به موی گربه حساسیت ندارم.

- من عزت نفس دارم!

- نمی فهمم به چه چیزی ربط داره؟

تلاش کردم با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #12
- من نه ضعیفم نه بی دفاع. سالها در مورد هوای گرفته پرورشگاه، بحث و گفتگو کردم و اول شدم(برنده شدم) می تونم از خودم محافظت کنم.

- الان من سر پرست توام! تا زمانی که نفهمیدم چه بازی هایی اینجا وجود داره،تو تحت حمایت منی. اینجا یک چیزایی عجیبه درباره همه چیز!

- خنده داره ،که تو باید کسی باشی که این رو اعتراف میکنه.*اقای دیوانه!

گوشه دهنش کمی بالا رفت:

- *شلوار دیوانه؟ مطمئن نیستم که منظورت رو فهمیده باشم. این چیزی که شلوار نام بردی رو نپوشیدم. و لباس هام ظاهر لازم رو تا دیوونگی خودشو نشون بده رو کم داره .

رو به آسمان نگاه کردم، به امید کمی صبر دربرابر این قاتلِ خوشتیپِ ناتوان در فهمیدن انگلیسی.

- یک اصطلاحه! قرار نیست معنای واقعی کلمه رو به کار ببری.

ابروهاش یک Vجذاب رو رسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #13
بله، من اکنون محافظ توام.
_به این معنیه که دستمو برای بقیه زندگیم قرار نگه داری؟
سوالمو جدی برسی کرد.

- خیر،تصور میکنم برای هردومون ناراحت کننده باشه، اما اتصالمون پوستمو به گز گز میندازه و به طرز دلپذیر و شگف انگیزی گرم میکنه. حسش میکنی؟
- اوه ،حسش میکنم

_پس چرا میخوای من برم؟( منظورش اینه که چرا کریستا میگه بره بیرون)

- ایا عبارت "حریم شخصی"برای تو معنی داره؟

_نه!

_باشه.

به شدت اه کشیدم! اگر چه مخفیانه نتوانستم کمک کنم، اما عاشق احساس دستش در دستم هستم؛ یا واقعیت اینه که او به تاثیر عاطفیه متقابل بینمان اعتراف کرد.

*صحبت در مورد سندرم استکهلم!

بیا برگردیم به بخشی که ذکر کردی، پرداخت کردن اجاره و زندگی کردن اینجا!

صورت‌اش به روی این درخشید؛ و به مبل کنارمون اشاره کرد.چشمکی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #14
نمی‌توانستم بفهمم داشتم کابوس می‌دیدم یا یک خیال خوش! چون هیچ راهی وجود نداشت؛ به هیچ وجه نمی‌توانم همه‌ی این ها را خواب ببینم.

- من می‌تونم از قدرت متقاعد سازیم برای متقاعد کردن هم اتاقیت استفاده کنم، تا یک مکان دیگه برای زندگی پیدا کنه وقتی که دوباره میاد.

- قدرت متقاعد سازی؟ ها؟

غرغر کردم:

- موفق باشی باهاش

به نظر نمی‌رسید به بی‌اعتمادی‌ام توجه کند؛ چون مطرح کردن برنامه هایش را، مثل آن هایی که به نتیجه رسیدند، ادامه داد:

- با خوشحالی هزینه اقامتت رو پرداخت میکنم و در عوض، تو به من اجازه خواهی داد اینجا با تو زندگی کنم. بعد میتونم این موقعیت غیر عادی رو بررسی کنم. و از اونجایی که به نظر میرسه تو بیش از یک فرد ضعیف، شکننده، دوستانه (غیر تحدید امیز)نیستی،باید پیشنهاد کنم در صورت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #15
هنوز کاملا تسلیم این قاتل خوش قیافه *غیر دنیوی نشدم!

نارضایتی چهره‌اش، حیرت زده‌ام کرد که ایا ممکنه به سراغ خنجرش برود؟!

- اگر به طور جداگانه در محل زندگی، سکونت کنیم من نمی‌تونم از تو محافظت کنم!

- اتاق ها درست روبه روی هم کنار سالن هستند. تو دقیقا میتونی خنجر نوک تیزت رو از یک اتاق به اتاق دیگ پرتاب کنی، وبدون هیچ مشکلی به هر تهدید مشاهده شده برای شخص من صدمه بزنی. قول میدم!

او، لحظه ای به این(ایده کریستا)عمیقا فکر کرد بعد سرشرا تکان داد.

تماشا کردنِ بازی عواطف بین چهره‌اش جالب بود؛ وقتی که از یک فکر به فکر بعدی می‌رفت!

سفت شدن عضلات خط فکش حاکی از نارضایتی پاسخ های من بود. ولعنت، اگر این باعث جذابیت بیشترش نشده بود!

- میترسم که پیشنهادت قابل قبول نباشه. تا زمانی که نفهمیدم چرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #16
- برنامه ریزی کردی منو بکشی؟

- نه

- قصد داری برای یک دهه‌ی آینده منو تو اتاقم زندونی نگه داری؟

- البته که نه!

- دوره ی بعدی پریودم، قصد داری تا برام تمپون بخری؟


چهرش اون رو رد کرد!


- من میترسم که نمیدونم تمپون ها چی هستند. اما من با چرخه قاعدگی یک زن انسان آشنا هستم!

شباهت زنان ما و شما در این قسمت تقریبا یکسان است. و نه، نمی‌خوام پامو از گلیمم دراز تر کنم.

نظرش درباره‌ی پا از گلیم درازتر نکردن افتضاح بود و حتی از مال منم (توی افتضاح بودن) فراتر رفته بود.


- پس من نیاز دارم مشغول به کار بشم.

- نه بدون من!

به او خیره شدم، اما به شکل رنجش اوری به نظر می‌رسید تحت تاثیر قرار نگرفته است.


درحالی که تصمیم گرفتم مسئولیت توهم خودم را بر عهده بگیرم، قدمی به سمتش برداشتم تا مجابش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #17
فصل دوم
- معمولا از تماس چشمی با انواع جنس مذکر ا جتناب میکنی؟

سوال کنایه دار قاتلم باعث نگاه مبهوتم به او شد.

- چی؟

او چرخید و به کارکنان برگر کینگ که تازه آنجا را ترک کرده بودیم، اشاره کرد.

- وقتی که از مذکر نابالغ جوش زده یک فرم درخواست کردی، روی پیشخوان چنین کاری با چشمات انجام دادی! بعد که مدیر اومد تا برای وقت خالی باهات صحبت کنه، تو چشمات رو به سمت سینش نگه داشتی.

بازو‌ام را گرفت و به خودش نزدیک تر کرد وقتی که چند نوجوان اسکیت سوار تقریبا نزدیک من می‌چرخیدند.

همونطور که به راه رفتن ادامه میدادیم غرغر کرد:

- رسم عجیب غریب!

نگاه خیره اش اسکیت سوار های جوان رو با یک حالت سردرگم دنبال کرد؛ و بعد چشمانش به سمت من چرخیدند.

- با این حال، وقتی که یکی از خانم های جوانی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #18
- فخر فروشی کردن؟ من متوجه نیستم که بازی کردن یک ساز چه ربطی به این داره که مردا به تو توجه میکنند یا نه. و من دقیقا میخوام بدونم "خوشگل "یعنی چی، و امیدوارم فرقی بین واژه خوشگل و بـدکـاره وجود نداشته باشه!


سعی کردم خودم را از خنده وقتی که از دستش فرار میکنم، خفه نکنم.

- تو نمیتونی در زبان معنای کلمه رو عینا به کار ببری.گاهی اوقات کلمه ها و اصطلاحات معنی ندارند.

در مسیرم به یک سنگ کوچک لگد زدم و کفش های تنیس کهنه ام رو برسی کردم. انگشتان پاهایم عملا بخاطر جنس فرسوده‌شان در حال ترکیدن بودند.

فهمیدم آنها هنوز چند ماه دیگر تا پاره پوره شدن، وقت دارند. و بعد برمی‌گردند به* سپاه رستگاری برای استفاده بیشتر کفش ها!

واقعا نمی‌توانم شکایت کنم، نه تا زمانی که خدماتی مثل این وجود دارند. هرچند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #19
- نه، اسمت چیه؟
متکبرانه چانه اش را بالا برد و شانه هایش را صاف کرد.
اسم‌اش آنقدر ترسناک بود که مجبور بود خودش را اماده کند؟
- هرچند من مطمئنم که، هی تو، یک اسم زیبا در زبان انگلیسی هست، روی هم رفته من لقب دیگه ای رو ترجیح میدم.
- باشه. صبر کن، منظورت از لقب چیه؟
- از اونجایی که من خرج تورو میدم، میتونی منو رئیس صدا کنی.
سرم رو با ناباوری تکون دادم. هرمکالمه‌ای با این مرد یک درس برای خود شیفتگی‌اش بود.

-قبوله!
- چی قبوله؟

- این *هرگز اتفاق نمیوفته قبل اینکه شروع کنم تورو رئیس صدا بزنم.

گونه هاش باد میشدند وقتی که با حرارت و خشونت یک پاسخ میداد.


- ولی این غیر ممکنه. جهنم هیچوقت تحمل نخواهد کرد برکت نسیم ارامشبخش زمستان را.
- دقیقا
چشمانش تنگ شدند وقتی که بلاخره منظورم را فهمید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

Zahra.zk

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
139
پسندها
1,121
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #20
چشمانم را برای این خودشیفته‌ چرخاندم؛ و به راه رفتن ادامه دادم. یا او توهم بود یا من داشتم کاملا دیوانه میشدم. در هیچ موردی با من خوب نبود.
- خب، از این به بعد جوجه صدات میکنم!

با دو‌گام بلند به راحتی به من رسید.
- چرا اینکارو میکنی؟

- چون این بخشی از غرور غیر قابل تحملی رو که مثل حفاظ دورت کشیدی رو از بین میبره، و این کمک میکنه تا خودمو متقاعد کنم که واقعا ترسناک نیستی.
- دوستش ندارم!
- اهمیت نمیدم!
- اسمتو بهم نگفتی!

ابروهام باریک شدند.
- تو اسم کسی که فرستاده شدی تا به قتل برسونیش رو نمیدونی؟
- احتیاجی نیست که اسمی بدونم. به من یک اسکن از ویژگی های اختصاصی تو داده شده که بهم اجازه میده تو رو بدون توجه به هرجایی که هستی یا هرابعادی که وجود داری پیدا کنم.
قلبم فروریخت. تصور میکردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zahra.zk

موضوعات مشابه

عقب
بالا