• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

حرفه‌ای رمان نفر درست را راه بده | bahareh.s مترجم انجمن یک رمان

bahareh.s

مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,635
پسندها
20,883
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
شنبه
24 اکتبر

سه بستۀ ضخیم از کاتولگ‌‌های تبلیغاتی، صبح شنبه بیرون درب آپارتمان اسکار قرار داشت. مادر در تا کردنشان کمکش کرد. هربسته شامل سه صفحۀ مختلف بود؛ جمعاً چهارصد و هشتاد بسته می‌شدند. برای هر بسته حدود چهارده اوره درست کرد. در بهترین حالت (یا بدترین حالت، گرفتار تا زدن این تعداد شده بود).
پنج بسته‌ای که دریافت کرده بود، بیست و پنج اوره ازشان پدید می‌آمد. فکر این‌که ساختمان‌هایی بزرگ در منطقه‌اش گنجانده شده بودند، کمک به آسودگی‌اش می‌کرد. می‌توانست در هر ساعت صد و پنجاه بسته به آن‌جا بفرستد. یک دور کامل این‌چنین کاری علاوه بر یک در میان رفتن به خانه برای پر کردن بسته‌ها، چهار ساعت وقتش را می‌گرفت. آن روزهایی که در هر بسته پنج کاغذ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : bahareh.s
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] VITTORIA

bahareh.s

مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,635
پسندها
20,883
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
گاهاً وانمود می‌کرد که ماموری مخفی است تا علیه دشمنان اشغالگر کشور، تبلیغ کند. مخفیانه از راهروها عبور می‌کرد و در برابر سربازان دشمن که به خوبی می‌توانستند لباس پیرزن‌هایی که سگ به دست عبور می‌کردند را بپوشند؛ حواس‌جمع برخورد می‌کرد. یا وانمود می‌کرد که هر ساختمان یک حیوان گرسنه و درنده است. اژدهایی با شش دهان که تنها منبع تغذیه‌اش گوشت‌های پاک‌دامنان است - جوری شبیه به تبلیغات آن را ساخته بودند - که با آن اسکار آنان را تغذیه‌ می‌کرد.
زمانی‌که بسته را در آرواره‌های جانور فشار داد، فریادی کشید تا عمق استخوان‌هایش. دو ساعت پایانی - مثل امروز، درست بعد از دور دوم رفت و آمدش - نوعی بی‌حسی بر او غلبه کرد.
پاها به راه می‌افتادند و دست‌ها به صورت مکانیکی و ناخودآگاه تکان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : bahareh.s

bahareh.s

مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,635
پسندها
20,883
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
مستقیماً به کودک نگاه می‌کرد و خورشید به هر سۀ آن‌ها می‌تابید. اسکار عکس را بیشتر به خودش نزدیک‌ کرد، خواست با نگاه خویش او را پدرش را تعبیر کند. مغرور به‌نظر می‌آمد. مغرور و خیلی... تازه‌کار. مردی که خیلی خوش‌حال است از آن‌که پدر شده است؛ اما نمی‌داند که چطور باید رفتار کند. همان‌چیزی بود که به‌نظر می‌آمد. انگار که تازه و اولین‌بار است که نوزاد را دیده است باحالی که مراسم تعمید اسکار شش ماه پس از تولدش برگذار شد. مادرش، به نحوی خیلی مطمئن و آسوده او را نگه داشته بود. نگاهش در دوربین آن‌چنان نمی‌نمود که به خود می‌بالد بلکه بیشتر... مشکوک بود. در نگاهش «بیشتر از این جلو نیا» موج می‌خورد. با زبان بی‌زبانی می‌گفت: «وگرنه دماغت رو گاز می‌گیرم.» پدرش کمی به جلو خم شده بود، انگار که می‌خواست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : bahareh.s

موضوعات مشابه

عقب
بالا