- ارسالیها
- 1,633
- پسندها
- 20,870
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 29
- نویسنده موضوع
- #21
هر دو دستش به بیرون پرتاب شدند. دست آزادش از پشت سر پسر را گرفت و دست دیگرش دهانۀ قوطی را در دهان او میفشرد. هاکان، ماشه را رها کرد. صدای خشخشاش مانند یک مار بزرگ بود. پسر سعی کرد سرش را عقب بکشد؛ اما در یک ذلت ناامیدانه قفل شد. پسر خود را به عقب پرتاب کرد، هاکان نیز به دنبالش رفت. صدای خشخش مار در تمام مدت صدای تمام جوندگانی که بر روی امتداد جنگل پرسه میزدند را خفه میکرد.
دستان هاکان هنوز دور سر پسر گره شده بود و درحالی که دور زمین میچرخیدند، ماسک را سر جایش نگهداشته بود. پس از چند نفس عمیق، پسر در چنگالش آرام گرفت. هاکان مطمئن شد که ماسک را در جای درستش قرار داده، سپس به اطراف نگاه کرد. بدون هیچ شاهدی. صدای خشخش کپسول مانند یک میگرن بد سرش را پر کرد....
دستان هاکان هنوز دور سر پسر گره شده بود و درحالی که دور زمین میچرخیدند، ماسک را سر جایش نگهداشته بود. پس از چند نفس عمیق، پسر در چنگالش آرام گرفت. هاکان مطمئن شد که ماسک را در جای درستش قرار داده، سپس به اطراف نگاه کرد. بدون هیچ شاهدی. صدای خشخش کپسول مانند یک میگرن بد سرش را پر کرد....
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش