- تاریخ ثبتنام
- 22/7/21
- ارسالیها
- 572
- پسندها
- 5,813
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 16
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #171
میدونم خیلی زیاده روی کردم اما واقعاً حالم بده خیلی ترسیدم و هنوز قلبم تند میزنه.
قبل بیرون رفتنشون رو به نسلیحان گفتم:
- برام یه لیوان بزرگ آب به همراه شکلات کاکائویی بیار.
بعد رو به سهیل گفتم:
- تو هم بمون کارت دارم.
احمد که از کارهام سر درنمیاورد اما چیزی هم نگفت و همراه عباس بیرون رفت.
فریسیماه قبل از خروجش نگاه اجمالی به اتاق کرد و بعد رفت.
صد در صد دوربینی چیزی گذاشته؛ یهو یاد حرفهای غروبی خودم و آذرخش افتادم اگه چیزی فهمیده باشه چی؟
باید چیکار کنیم؟ وای خدا!
عصبی دستی لای موهام کشیدم و روی زمین پخش شدم.
سهیل کنارم روی زمین نشست و دستش رو روی شونهم گذاشت.
سهیل: خوبین خانم؟
- سهیل خواهشاً انقدر نگو خانم خانم خسته شدم.
- چشم.
پوف کلافهای کشیدم و رو بهش گفتم:
- گوشیت رو بده!
اول...
قبل بیرون رفتنشون رو به نسلیحان گفتم:
- برام یه لیوان بزرگ آب به همراه شکلات کاکائویی بیار.
بعد رو به سهیل گفتم:
- تو هم بمون کارت دارم.
احمد که از کارهام سر درنمیاورد اما چیزی هم نگفت و همراه عباس بیرون رفت.
فریسیماه قبل از خروجش نگاه اجمالی به اتاق کرد و بعد رفت.
صد در صد دوربینی چیزی گذاشته؛ یهو یاد حرفهای غروبی خودم و آذرخش افتادم اگه چیزی فهمیده باشه چی؟
باید چیکار کنیم؟ وای خدا!
عصبی دستی لای موهام کشیدم و روی زمین پخش شدم.
سهیل کنارم روی زمین نشست و دستش رو روی شونهم گذاشت.
سهیل: خوبین خانم؟
- سهیل خواهشاً انقدر نگو خانم خانم خسته شدم.
- چشم.
پوف کلافهای کشیدم و رو بهش گفتم:
- گوشیت رو بده!
اول...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر