مجموعه اشعار سیراب | ainaz8360 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 337
  • کاربران تگ شده هیچ

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام مجموعه : سیراب
نام نویسنده : ainaz8360
تگ: متوسط
مقدمه :
در کوچه پس کوچه های عاشقی
تشنه صدایت بودم
که با وجودت سیراب شدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

_harly_

مدیر بازنشسته شعرکده
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
18/1/21
ارسالی‌ها
512
پسندها
3,411
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • #2
•| بسم رب العشق |•


668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg




ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛

لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

قوانین بخش اشعار کاربران


پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : _harly_

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
با دیدنت دل من کز جهان سیر است
ز رویت دیده‌ام وز دل به رویت جان ز تن رفته
ز بی‌مهری تو شد در تنگنای سینه‌ام پنهان
در آن تنگی که بود از یاد من نام ونشان رفته
دلم را آرزو بود از تو تا امروز، ای دلبر
نرفته از برم یک شب غمت از خاطر دیگر
ترا می‌خواستم دل را که از راهم بری سویت
ولی می‌خواستم از لطف ، جان من ز جان رفته
چه بینم از تو در عالم، که چون اهل هوسناکی
ز سوز عشق تو جان بر لب و دل بر میان رفته
ز دست جور تو ترسم که بر من بگذرد روزی
همه عمرم به تلخی رفت و دور از دوستان رفته
ز بس خونابه ریزم در فراق روی و موی تو
مرا هر موی بر تن نشتر اندر استخوان رفته
به کویت هر سحر گه خسرو بیچاره می‌گردد
چه بیچاره بمانده ، چاره کار جهان رفته
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
با دیدنت دل من کز جهان سیر است
تو خود دانی که جان زین غم نزار است
به روی زرد من بین و رحمی
که بر پشت زمین مردی هزار است
ز غم گفتی که جامی را جگر سوخت
هنوزش زان لب نوشین شکار است
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
با دیدنت دل من کز جهان سیر است
چو شمع از دیده گریان نمی‌خواهم ترا
ای که می گویی ز خوبان صبر کن بر درد دل
صبر از دل چون کنم چندان نمی‌خواهم ترا
در غم آن طره و رخسار جا بر خاک نه
کز دل و جان درد و درد و داغ می‌خواهم ترا
سر ز خاک آستانش بر ندارم، زان سبب
هر زمان از دیگران دامان نمی‌خواهم ترا
از تو با درد گران جانان، دل من تنگ شد
چند گویی ، خسروا ، جان نمی‌خواهم ترا
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
با دیدنت دل من کز جهان سیر است
نه در عالم تو باشی کز جهان سیر است و تنهائی
ز چشم تو بخون مردمان خلقی که می خندد
تو خود روزی به چشم خلق در خون غرقه می‌نائی
به تیغ غمزه خونریز خلقی کشته شد لیکن
چه داند عاشق بی‌دین که خود کشته است از مائی
ز جان کندن چه کم گردد ز خاک پای تو جانا
اگر تو سرو سیم اندام را از خاک برنائی
تو خود می‌دانی ای دل کز غم عشقش چنین زارم
نه آخر من چنین زارم ، ترا چون بایدت جائی ؟
تو آن مرغی که ماندی در قفس پیوسته بی‌پروا
نپنداری که بعد از مرگ مرغ جان بپرّائی
مکن عیبم که در عشقت مرا عمریست شد باری
اگر عمرم شود صرف تو در عمرم بهائی
دلم خوش کن به وصل گل، که از هجر تو می‌سوزم
چو بلبل در فراق گل به فریاد و توانائی
دلم از چشم چون نرگس اگر خون شد عجب نبود
که بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
با دیدنت دل من کز جهان سیر است و بی جان شد
من اندر حال مردن هم ز جان سیر آمده‌ام از تو
چو می دانی که در هجر تو چون می بگذرد عمرم
اگر یک دم حیات جاودان سیر آمده‌ام از تو
تو می‌گویی که «تا کی، بی سبب خون می‌خوری از من »
من اینم ، ور نه بی‌وجهی ز جان سیر آمده‌ام از تو
چه می‌گویم که: می‌سوزم برای خویش یک ساعت؟
که تا در گردنم باری میان سیر آمده‌ام از تو
عراقی را به در گاهت، بر درگه قبولت من
طفیل دیگران لیکن ، اگر دیر آمده‌ام از تو
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
با دیدنت دل من کز جهان سیر است
ولی در سایه سرو روان دلگیر می‌گردد
زخط گفتم شود حسن تو افزون و نمی گویم
که آخر فتنه آخر زمان دلگیر می‌گردد
چه حاصل زین که هرگه جلوه مستانه‌ات بینم
چو بلبل هر نفس در پرده‌ام دلگیر می‌گردد
ز بس از صحبت من گشته بیگانه چنان قدسی
ز هر کس آشنا گشتم ، ز کس دلگیر می‌گردد
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
با دیدنت دل من کز جهان سیر است و بس
وز تو هر دم جان من آن لحظه بی ترسید نیست
می دهی پندم، ولی معذور داری، زان که من
چون کنم ؟ کز عاشقی هرگز کسی نشنید نیست
دل ز من بردی و گویی کز کجا خواهی مرا؟
آری آری ، چون تو آن دل برده ، نافهمید نیست
می‌کشی بی‌جرم ما را و به کویت می‌بریم
ورنه کس را از سگان درگهت امید نیست
چند پرسی ز آمدن گردیده‌ای، چونی، دگر؟
حال جان سوخته در هجر ، جز گردید نیست
ای دل غمدیده، چند از دیده پنهان می‌کنی؟
باز کن این راز را پیش کسی پوشیده نیست
بر سر بازار عشق از بس که شد سودا گران
بر دل من هر متاعی را که آن نخرید نیست
دیدهٔ من چون کند منزل، که از خون جگر
خاک آن کو پای را در رهگذاری دیده نیست
بر درش چون هر کسی با آه و افغان دم زند
زان که جز من کس در این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
15,335
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
با دیدنت دل من کز جهان سیر است و جان
گر به جان فرمان کنی ، جان نیز می‌باید برید
تا به کی از چشم بیمارت کشد خلقی رقیب
چون تواند چشم او در گوشه‌ای باید دوید
در فراقت خون دل در گردن آمیخت مرا
هم به دست خویش ازین کارم نمی‌باید برید
چون نسیمی از خود ار خواهی بریدن هر چه هست
از سر زلف نگار من نمی‌باید برید
 
امضا : AINAZ.R

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا