- ارسالیها
- 281
- پسندها
- 1,825
- امتیازها
- 11,813
- مدالها
- 8
- نویسنده موضوع
- #51
سپس صدایش را پایینتر آورده و کمی به سمتش خم میشود.
- داشتی یارو رو میدادی دست پلیس! میدونی چه تهمتی بهش زدی!
دریا با حالتی زار نگاهش میکند.
- آخه من... .
خانم اکبری دوباره حرفش را قطع میکند.
- آخه نداره عزیزم، یه عذرخواهی بکن و قال قضیه رو بکن!
دریا با چهرهای دمغ به صندلیاش تکیه زده و لپش را از درون به دندان میگیرد. مطمئن است حتی اگر به قیمت اخراج شدنش هم تمام شود محال است از این مرد با آن چشمهای پیروزمند دلجویی کند. چشم غرهای به روزبه که از آینهی جلو با نیشخند نگاهش میکند، رفته و با خود زمزمه میکند:
- من که بالاخره دستت رو جلوی همه رو میکنم، حالا بخند بچه زرنگ!
***
مهتاب
با بیحوصلگی و قدمهایی سست پلهها را طی میکند تا به طبقهی پایین برسد. باز هم پرویز معامله دارد و...
- داشتی یارو رو میدادی دست پلیس! میدونی چه تهمتی بهش زدی!
دریا با حالتی زار نگاهش میکند.
- آخه من... .
خانم اکبری دوباره حرفش را قطع میکند.
- آخه نداره عزیزم، یه عذرخواهی بکن و قال قضیه رو بکن!
دریا با چهرهای دمغ به صندلیاش تکیه زده و لپش را از درون به دندان میگیرد. مطمئن است حتی اگر به قیمت اخراج شدنش هم تمام شود محال است از این مرد با آن چشمهای پیروزمند دلجویی کند. چشم غرهای به روزبه که از آینهی جلو با نیشخند نگاهش میکند، رفته و با خود زمزمه میکند:
- من که بالاخره دستت رو جلوی همه رو میکنم، حالا بخند بچه زرنگ!
***
مهتاب
با بیحوصلگی و قدمهایی سست پلهها را طی میکند تا به طبقهی پایین برسد. باز هم پرویز معامله دارد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر