- ارسالیها
- 281
- پسندها
- 1,825
- امتیازها
- 11,813
- مدالها
- 8
- نویسنده موضوع
- #31
دریا
با چهرهای درهم شانههای زهرا را ماساژ داده و او برای چندمین بار درون سطل کوچک مقابلش بالا میآورد. فوشی زیر لب نثار اصغر کرده و زهرا را که با بیحالی و رنگی پریده به او چشم دوخته خطاب قرار میدهد.
- مطمئنی نمیخوای بریم دکتر؟ رنگ به صورت نداری!
زهرا با پشت دست عرق نشسته روی پیشانیاش را پاک کرده و با چشمهای بی رمقش درون نگاه مواج دریا خیره میشود.
- نه فقط خیلی دل درد... .
هنوز جملهاش را تکمیل نکرده که روی دستان دریا از حال میرود. مینا که با سینی حاوی چای نبات وارد هال میشود با دیدن این صحنه جیغی میکشد، از افتادن سینی ومحتویاتش روی زمین صدای بدی ایجاد میشود.
دریا با استرس به سمت مینا سر برمیگرداند. مینا جیغ دیگری کشیده و با عجله به سمت حیاط میدود.
- خون...خون، یکی به...
با چهرهای درهم شانههای زهرا را ماساژ داده و او برای چندمین بار درون سطل کوچک مقابلش بالا میآورد. فوشی زیر لب نثار اصغر کرده و زهرا را که با بیحالی و رنگی پریده به او چشم دوخته خطاب قرار میدهد.
- مطمئنی نمیخوای بریم دکتر؟ رنگ به صورت نداری!
زهرا با پشت دست عرق نشسته روی پیشانیاش را پاک کرده و با چشمهای بی رمقش درون نگاه مواج دریا خیره میشود.
- نه فقط خیلی دل درد... .
هنوز جملهاش را تکمیل نکرده که روی دستان دریا از حال میرود. مینا که با سینی حاوی چای نبات وارد هال میشود با دیدن این صحنه جیغی میکشد، از افتادن سینی ومحتویاتش روی زمین صدای بدی ایجاد میشود.
دریا با استرس به سمت مینا سر برمیگرداند. مینا جیغ دیگری کشیده و با عجله به سمت حیاط میدود.
- خون...خون، یکی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.