روی سایت دلنوشته احساس بی قرار من | mahdiye.ahm کاربر انجمن یک رمان

[مهدیه احمدی]

میگذرد این روزهای خیال انگیزم که درخیال خود خیال تو را دنبال میکنم
میگذرد این روزهای بی هدفی که پشت سر میگذارم که فقط هدفم تا به امروز گرفتن دوباره دستان تو بوده
میگذرد این درد ناتمام دوری تو
میگذرد تمام اینها میگذرد اما......
فقط تو باز برای من در خیال من میمانی

 

[مهدیه احمدی]

من نمیدانم کجا بروم تا تورا فراموش کنم هیچ جایی نیست که خاطره ای از با تو بودن نباشه
تمام ک چه پس کوچه های این شهررا با تو قدم زدم تمام این خیابان ها بوی نفس تو را دارد بی تو در این حوالی پرسه زدم چو بوی تو را حس کردم انگار کنار من بودی

 

[مهدیه احمدی]

سرم را به دستان تکیه داده به زانویم میگذارم چشمانم را میبندم در این روزهای بی تو بودن جز فکر به روزهای باتو بودن دیگر هیچ کاری ندارم

 

[مهدیه احمدی]

زمانی بودکه کسی به من میگفت تو تمام منی و جایت قلب من است
چه حیف که من این حرف با ارزش اورا به تو بی ارزش میگفتم و قدر اورا ندانستم حال تمام او زیر خاک هستو تمام من دنبال کسی دیگر که تمام قلبش را تصور کند

 

[مهدیه احمدی]

در این روزها صدای گریه ی دلم میشنوم صدای هق هقش را درونم خاموش میکند دلم آشوب است از این هیاهوی درونیم دلم میگیرد
دلم گرفته از بی عدالتی نگاهت که جز نگاه من دیگری را نگاه میکند
دلم گرفته که مرا باور نداری و به من اعتماد نکردی
کنار دلم میشنیم ...
بلد نیستم صدای هق هق خود را خاموش کنم در کنارش برای همین لحظه های دلگیری خودم میگریم

 

[مهدیه احمدی]

قلبم حکم کرده نمیکوبد
نفسم اعتصاب کرده بالا نمی آید
من شوق دیدار تو را دارم کنارت جا باز کن مرا در گورستان ملاقات کن رفیق ، من هم مانند تو با درد عشق یک نامرد به دیدن تو می آیم من هم همانند تو از درد عشق به گهواره ای از جنس خاک گور پناه میبرم

 

[مهدیه احمدی]

من سزاوار چنین خیانتی نبودم
من نباید چنین خیانتی را میدیدم
من خالصانه عاشقت شدم
عشق را خالصانه به پایت ریختم
اما.....
تو تمام عشق مرا هدر دادی
تو تمامش را به باد دادی
تو با خ**یا*نت خود مرا نابود کردی
تو مرا به خاک قبرستان سپردی
تو حتی در گورستان قلبت برای من جایی نگذاشتی

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[مهدیه احمدی]

تمام شد....
آن همه عشقی که به تو داشتم از فاصله اندک عشق و نفرت گذشت
همه عشق ناب من تبدیل به نفرت بی اندازه شد...
تمامش را خودت بردی جایش نفرتی کاشتی
که به لذت عشق نمی رسد.....
نماندی عشقم را ببینی از این به بعد تمام عشق خود را به کسی میبخشم که لیاقتش را داشته باشد

 

[مهدیه احمدی]

عشق لیاقت میخواهد که نداشتی
عاشق سینه چاک ارزش میخواهد که تو ارزش آن هم نداشتی
عاشق واقعی دلبر میخواهد که تو
لیاقت دلبر را هم نداشتی
تو لایق آن دسته از دلبرانی هستی که ماهرانه برای رقیب های تو دلبری میکنند
تا برای بی لیاقتی تو در حدخودت دلبر باشند
تو لیاقت من عاشق دلبر را نداشتی

 

[مهدیه احمدی]

تو برای من تمام شدی تمام حسرت های دیدنت به آرزوی دیگر ندیدنت تبدیل شد تصمیم گرفتم حتی اگر برای لحظه ای باب آشنایی باز کردی از کنارت مانند رهگذری کور و کر عبور کنم
چون زیاد گفتم و تشنیدی
زیاد دیدمت و تو مرا ندیدی
حال دیگر نمیبینمت حتی اگر به دیدنم بیایی جایی هستم که تورا نبینم