متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های خط تلخ | زهرا خسروی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Donald
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 2,165
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
می‌گویند قدر لحظه‌ها را بدانیم،
لحظه‌های من نیامده می‌گریزند،
گمان کنم خانه‌ قلبم کمی ترسناک شده،
جای زخم‌ها پاک نمی‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
گمان کنم من همان خودکار شاعر دیوانه باشم که صبح خوابش می‌برد، با یک تفاوت...
شاعر دیوانه‌ام دیگر شعر نمی‌نویسد،
شعرها گاهی شیرین و گاهی تلخ هستند،
اما من مدام درد می‌کشم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
بر روی پیر صندلی کنار شومینه نشسته‌ام، جانم را نظاره می‌کنم
خرامان‌ خرامان می‌رود و دور می‌شود
خداحافظی‌اش تلخ بود، اما خوشحالم کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
امان از دل،
گاه با یک نگاه می‌شکند،
گاه برای همان نگاه می‌میرد،
نمی‌دانم با ساز غمش برقصم یا ساز عشقش.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
چراغ دلم سوسو می‌کند
بیچاره نفس‌های آخرش را می‌کشد
احیای قلبی جواب نداد، به فکر ختمش هستم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
کاش چشمان زندگی‌ام کور نبود،
شاید می‌توانست دستان دراز شده شادی را ببیند، تقلایی کند برای...
شادی‌ها می‌گذرند، دست‌هایشان را رها نکن، دنیای جای بزرگی برای کودک خوشحالی‌ است.
اگر گمشده باشند، پیدا کردنش صبر ایوب می‌خواهد و بی‌تابی یعقوب.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
یخ درون چشمانم درحال ذوب شدن است، این‌ها اشک نیست می‌دانم.
اشک از قلب می‌آید اما...
قلب بیچاره‌ام چند صباحی می‌شود که مرده.
لحظه‌ ورود مرگ به رگ‌هایم دردناک بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
آسمان شهر فرسوده‌تر از همیشه آه می‌کشد
گویی مرگ در ریه‌هایش دمیده
سینه‌اش خس‌خس کنان در اوج بی‌نهایت حرکت کرده و گاهی اشک می‌ریزد
عجب دل پری دارد، از اشک هایش سیل به راه می‌افتاد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
جان برفت و ما هنوز رخسارها دیدن کنیم
سخن از جای دگر سر منشع می‌گیرد
قلب را انکار نکنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
خنده‌دار است عزیز، شکل این روزهایم...
مردمان لال می‌خواهند مرا
نعره‌هایم در گلو حبس شده
مادرم دست می‌کشد روی سرم، چیزی بگو؟!
چه بگویم جان دل؛ رسم شده تیغ و خنجر، چپ و راست روی تنم نقشه شده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا