- ارسالیها
- 1,890
- پسندها
- 4,410
- امتیازها
- 22,673
- مدالها
- 23
- نویسنده موضوع
- #111
اخمی بر روی پیشانی ارتا نقش بست. نفسهایش عصبیتر شده بود و نگاهش خشمگینتر شده بود. دستش را محکم به صندلی کوبید و فریاد کشید. دستش را به موهای ژولیدهاش کشید و با صدای بلندی فریاد زد:
- کوه نور رو اون به ما رسوند میفهمید؟
اورهان شانهای بالا انداخت و گفت:
- برای سازمان بود، حداقلش اینه بگیم کار ارتمیس بود و جایزه رو بدن به اون، البته بعد از مرگش دیگه.
ارتا عصبی از جای خود بلند شد و یقهی او را گرفت و مشتی به رخسارش کوبید. طعم دهانش با خون یکی شد و اخمی کرد. او نیز عصبیتر شد و میخواستند به جان یکدیگر بیافتند که اراز از جای خود بلند شد و آن دور را از هم جدا کرد عصبی غرید:
- بسه دیگه، ارتمیس دختر زرنگیه خودش میدونه چیکار کنه، کاری که مابقی سازمانها نتونستن...
- کوه نور رو اون به ما رسوند میفهمید؟
اورهان شانهای بالا انداخت و گفت:
- برای سازمان بود، حداقلش اینه بگیم کار ارتمیس بود و جایزه رو بدن به اون، البته بعد از مرگش دیگه.
ارتا عصبی از جای خود بلند شد و یقهی او را گرفت و مشتی به رخسارش کوبید. طعم دهانش با خون یکی شد و اخمی کرد. او نیز عصبیتر شد و میخواستند به جان یکدیگر بیافتند که اراز از جای خود بلند شد و آن دور را از هم جدا کرد عصبی غرید:
- بسه دیگه، ارتمیس دختر زرنگیه خودش میدونه چیکار کنه، کاری که مابقی سازمانها نتونستن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش