- ارسالیها
- 1,890
- پسندها
- 4,410
- امتیازها
- 22,673
- مدالها
- 23
- نویسنده موضوع
- #101
ماشین جلوی هتل کوچک ایستاد و از ماشین پیاده شدم. قدمی به سمت خانهای که حالم در بودن در آن به هم میخورد وارد شدم. اراز از جایش بلند شد و به سمتم قدم گذاشت و لب زد:
- حالت چطوره؟
دستش را روی شانهام گذاشت، چینی روی پیشانیام افتاد که مجبور شد دستش را کنار بکشد:
- آماده باشید، عملیات رو باید شروع کنیم.
اورهان از جای خود بلند شد و دستش را به موهای خوش فرم خود کشید و لب زد:
- ولی اینجوری با عجله؟ چیشد یهو؟
اخمی کردم و به اورهان خیره شدم، سرد و عصبی لب زدم:
- گفتم فردا عملیات رو شروع میکنیم.
به رادمان خیره شدم و لب زدم:
- اسلحهها رو آماده کن.
بدون گرفتن نگاهم از او خطاب به اراز لب زدم:
- الان با دنیل برو اونجا دوربینها رو برای سه ساعت خاموش کنید...
- حالت چطوره؟
دستش را روی شانهام گذاشت، چینی روی پیشانیام افتاد که مجبور شد دستش را کنار بکشد:
- آماده باشید، عملیات رو باید شروع کنیم.
اورهان از جای خود بلند شد و دستش را به موهای خوش فرم خود کشید و لب زد:
- ولی اینجوری با عجله؟ چیشد یهو؟
اخمی کردم و به اورهان خیره شدم، سرد و عصبی لب زدم:
- گفتم فردا عملیات رو شروع میکنیم.
به رادمان خیره شدم و لب زدم:
- اسلحهها رو آماده کن.
بدون گرفتن نگاهم از او خطاب به اراز لب زدم:
- الان با دنیل برو اونجا دوربینها رو برای سه ساعت خاموش کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش