متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جانی لوییز | ماری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع maraly0_0r
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 975
  • کاربران تگ شده هیچ

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
78
پسندها
530
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
جانی لوییز
نام نویسنده:
ماری
ژانر رمان:
#معمایی #جنایی #پلیسی
کد: 5151
ناظر:
Łacrîmosã F.MIRI❁

خلاصه:
انجام جنایت و حل جنایت هر دو مسئله‌ای هستن که باهم اتفاق می‌افتن فقط در زمان تفاوت دارن ولی به هم وابسته هستن... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Z.MOSLEH❁

کاربر قابل احترام
سطح
23
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
14,923
امتیازها
35,373
مدال‌ها
34
سن
18
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
78
پسندها
530
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه
«خفه شین! همه خفه شین! حرکت نکنین، حرف نزنین و نفس نکشین! من دارم فکر می‌کنم!»
شرلوک هلمز
***
به روی صندلی راحتی روی‌به‌روی پنجره نشسته بود و در دستانش مجله اتفاقات روز بود. کاملاً در آن غرق شده بود، در دنیای خبر او پیگیر بود. در همان لحظات پر جنب‌ و جوش خواندن خبر، پیرزنی در را باز کرد و با قدم‌هایی محکم به سمت او آمد؛ ولی متوجه نشد برای همین یک سرفه مصلحتی کرد که سر از مجله بیرون آورد و آن را روی میز کنارش گذاشت و از سر جایش بلند شد و به سمت او چرخید و گفت:
- چیزی شده خانم اِسمیت؟!
پیرزن لبخندی زد و گفت:
- مهمان دارین آقای لوییز!
و بعد از اتاق بیرون رفت. آقای لوییز یک مرد بسیار پر جذبه، مغرور و متفکر بود با چهره‌ای به صافی آینه و به درخشندگی الماس، با چشمانی عسلی و بینی کشیده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
78
پسندها
530
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #4
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
78
پسندها
530
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #5
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 9)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا