- ارسالیها
- 153
- پسندها
- 854
- امتیازها
- 5,063
- مدالها
- 7
- سن
- 17
- نویسنده موضوع
- #61
با گیجی آرام خندیدم و به طور نمایشی اطرافم را نگاه کردم.
- فراز؟! حالت خوب است؟! مگر پادشاه اینجاست؟
هرکس نداند گمان میکند تو پادشاهی!
بر موهایش چنگ زد و پوزخند زد. دلیل رفتارهایش را نمیدانستم گویا چیزی زیادی عصبیاش کرده بود آرام و با نگرانی صدایش کردم.
- فراز؟چرا آنقدر عصب... .
با خشم چشمانش را بر هم فشار داد و میان حرفم پرید.
- ساکت شو اَوینار، ساکت شو و دور شو، تا جایی که میتوانی از اینجا دور شو.
دلم گرفت حتی نمیدانستم گناهم چیست که اینطور رفتار میکند! چشمانش را بسته بود و همانطور که بر درخت تکیه داده بود آرام سرش را بر تنه درخت میکوبید. حس کردم حضورم آزارش میدهد آرام با چانهای لرزان از جا بلند شدم و به سمت خروجی جنگل دویدم، هر چه دورتر میشدم صدای گریهام بلندتر میشد. به...
- فراز؟! حالت خوب است؟! مگر پادشاه اینجاست؟
هرکس نداند گمان میکند تو پادشاهی!
بر موهایش چنگ زد و پوزخند زد. دلیل رفتارهایش را نمیدانستم گویا چیزی زیادی عصبیاش کرده بود آرام و با نگرانی صدایش کردم.
- فراز؟چرا آنقدر عصب... .
با خشم چشمانش را بر هم فشار داد و میان حرفم پرید.
- ساکت شو اَوینار، ساکت شو و دور شو، تا جایی که میتوانی از اینجا دور شو.
دلم گرفت حتی نمیدانستم گناهم چیست که اینطور رفتار میکند! چشمانش را بسته بود و همانطور که بر درخت تکیه داده بود آرام سرش را بر تنه درخت میکوبید. حس کردم حضورم آزارش میدهد آرام با چانهای لرزان از جا بلند شدم و به سمت خروجی جنگل دویدم، هر چه دورتر میشدم صدای گریهام بلندتر میشد. به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش