شعر مجموعه اشعار وجود متغیر | مریم اوریا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع maryam oorya
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 1,560
  • کاربران تگ شده هیچ

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
بسم الله الرحمن الرحیم

نام شعر : مدارِ چرخش

کار این عقربه، چرخش و گردش زمان
نمی‌دانی ک فردا چه خواهد شد، در مدار

روزی، همه عاشق و مجنون و سرخوشی
روز دگری، افسرده و ماتم زده و سرکشی

هیچ زمانی چاره این کار نخواهی یافت
مگر آن گَه، با گذر زمان فراموش بداشت

گر خواهی همیشه رو روال باشد مدار
ظلم و ستم ها بر دیگری را، بگذار کنار

فردا را جز مالک آسمان ها، ندارد خبر
نهراس چرا که دارد، وی بر همگان نظر

چو خواهی در این راه دشوار، شوی مهتری
سوگند یاد کن، کز او نیست هیچ کسِ بهتری
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
بسم الله الرحمن الرحیم

نام شعر : تویِ رعنا

عالم همه در خلقت وی هیچ برینند
که چه بهتر نبود، زین نازتری نبینند

تو بباید، به خویش بنازی‌ و ببالی
که چنین محبوب و دلنواز بنایی

تویِ رعنا، کار دست کدامین بشری
من بخواهم، صد چو تو را زین بشری

وی، ز مهترزادگان بزرگتر هستی
از آن شاهِ شاهان، بهتر هستی

من بباید بنازم که نگه میدارم
ملک عاشق‌ای مثل تو می دارم

همه در حسرت یک آن حضورت کنارشان
من همه لحظه بدارم تو را در کنار خود
 
آخرین ویرایش

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
به نام بخشاینده ترین

نام شعر:نوجوانی

همه گویند، کارِ خیر را تاخیر نیندازد
همه گویند، فال نیک را پشت مینداز

من چه دانم که در این سن، چه بگویم
جایگاه بزرگی و کوچکی خود، نگویم

میان بزرگان و کودکان جایگاهم، نامعلوم
خود گیج و مبهوت خواهم شد، بی معلوم

مگر ما دیگر هیچ نمی‌دانستیم، حکمت کار را
که هر روز به ما بگفتند, بکن این و آن کار را

نوجوانی حالی پریشان و مه آلود دارد
درد دلِ بیمارِ شان، هرگز تمامی ندارد

نه بشر، نه حشر، نه خشم و نه عجم نداند
آب و هوای این سرخ رنگی را، هیچ ندانند
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
بسم خداوند قلب ها
نام شعر:آدمک های زمینی

دنیا همه‌اش بدارد، حال خرابی
زین آدمیزاد هزار چهره، نیابم خوابی

می‌کُشم، کسی که دیگر بار بخواهد کشد
قلب صد تکه و جان بی روح مرا بکشد

تنهایی و خاموشی خواهم، در بیابان و کویر
دوست و یار نمیخواهم، بسوزد به مانند دریغ

قلبم از جا در خواهد آمد، ای نامردان
چه‌ها شما میکنید با من، ای بی‌دینان

من تا جهانی دگر، کسی را نخواهم داشت دوست
که دوستِ دشمن ندارد، مرا هیچ زمانی دوست

ای ویرانه، دنیا بمیری و نمانی‌‌‌‌
که دلم را این گونه، تنها نگذاری
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
بسم الله الرحمن الرحیم
نام شعر : تک تنها

خود تنها، دلی پاک و بی کدورت دارم
دیگری را محتاج به روح و دل ندارم

من نه همانند لیلی و نه مانند سیندرلام
من بمانند خودم و بمانند عقاب تنهام

تنهایی را میدارم، بِه از هرچیزی که هست
در این دنیا من میدارمش دوست، که هست

تنهایی گر نداشت، هیچ فزونی و برتری
چرا یزدان تک دانه، شده در عالم مهترین

دوست میدارم، خود را بیشتر ز همه
نمی‌گذارم که دلم برنجد، ز حال همه

خویش را دارم، نهایت جان دوستش
هرکسی برنجانتش، میکَنم من پوستش
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
به نام خدا

نام شعر:فراریِ دیوانه زِ غم

حیات را دگر نیس حالی خوش و مزونی
همه رنگش سیاه و تیره و چرک و بی‌روحی

ماتم زده و گیج ‌ و مأیوسم‌ ز دنیا
کار دنیا چرخش است،بی‌داد ز دنیا

میدانم دگر نمی‌مانم، در این دیار
اما کارم گشته، اندیشیدن در مدار

شادمانی بمانند خیالیست، در اینجا
رقص زیبا نیز محالیست، در اینجا

فرار زِ این مغز های پوسیده رنگ
و دل چرکین همی باید کرد، چنگ

گر خواهی همه حال، شاد باشی
پس می‌بایست که تو دیوانه باشی
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
به نام یزدان مهر

نام شعر:چراغی در تاریکی


چه میدانی، در این قفس
چگونه من، میکشم نفس


دنیای تاریکم، همه‌اش سیاه
دل بیمارم هم، ندارد ریاح


میدوم‌، هر دم به سمت شادکامی
شاید دری باز شود، بی کام نمانیم


می‌جنگم و میتازم‌ در نومیدی
بسی دربگشاید، خداوند امیدی


چو غم بسیار دارم، در دل و کار
خدا هم بدارد، با من سر و کار


نداری، نومیدی و رنج و درد و ترسی
تا زمانی که کنار خود، خدا را میپرستی
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
به نام خداوند جان و خرد

نام شعر: امام ثامن

ای ضامنا مدد میخواهمت‌ زود
مدد کن مرا یاوری ده امامِ نور


تو که معجزه میکنی درد همه دل را
اعجابت کن مرا که دارم درد، در دل


حرمت دارد، چه مکانی موزون و زیبا
که بدین دلم می‌بخشد، آرامشی بیتا


معجزه کن، که برخیزم‌ ز پا
امیدی بیاورم، در این جا


هشتمین سیاره، که در وطن بُوَد
امام خورشیدی، در دل ما بُوَد


ای ضمانتگر، تمامی آهوان
ضمانت کن، مرا به مانند آنان
 
آخرین ویرایش

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
بنام جهان آفرین تهی

نام شعر:وطن خویش


من جنگ تن به تن با خویش همی، خواهم داد
خاک ناز و بی‌کینه‌ام را، به خورد وطن خواهم داد

دیر گاهیست‌ ندارم، خبر ز حال آشفته‌ی‌ وطن
فارغ از آشیانه‌ی مهر و محبت، گریختم‌ ز وطن

حال ک من می‌نگرم، در دیار
ندارم، بیش چیزی در حصار یاد

هر که را آمد، بگیرد دست من
ایمان نیاوردم، که اوست دوست من

خویش مقاوم مانده‌ام اکنون، تهی دست
هیچ کسی نمیخواهد، چون دارد، قوی دست

وطنِ ویرانه‌، روزی آباد همی گردانم
محال است، که گذارم بایرم‌ گردانند
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
93
امتیازها
103
سن
18
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
به نام خداوند نیکو سرشت

نام شعر : متکی به خود

گفتم نابخردی بس است، مریم
بنشین و به داد دل خود رس، مریم

مکن، امرت‌ را بازی و وازی
که عجل خویش، را همی ببازی

فرصت بیشماری، نیز نداری
مکن با جان خود، تو سهل‌انگاری

برو اندیشه کن، کاری و راهی
چرا بیکاری خواهی، تو بمانی

عمر همی امروز فرداست، بتاز
که وقت تنهاست، به خود نناز

مرحمت نیست، حالت جز خویشتنت
به دنبال که میگردی، به رحم آوردنت؟
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 1)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا