نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه گوربه | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
صدایم تن ناله می‌گیرد و خود را از بند گلویم رها می‌کند. تصویر پیش رویم مات است؛ اما صداها مثل همیشه‌اند، منتظر تلنگری برای بر هم زدن تعادل مغزم.
پلک‌هایم را چندین مرتبه، محکم به هم فشار می‌دهم. لحظاتی که می‌گذرد، تصاویر به وضوح دیده می‌شوند. سبزیِ پشت لب پسرک توجهم را جلب می‌کند و با چشم‌های کهربایی‌اش، تضاد ناخوشایندی دارند.
- آقا؟ آقا؟
پلک می‌زنم و فکر پخش‌ و‌ پلایم را باز هم درون صندوقچه‌ی مغزم جاساز می‌کنم. نگاه خیره‌ام به نگرانی‌اش اضافه می‌کند.
- آقا سر جدت پاشو. خوبی؟
می‌خواهم بگویم خوبم؛ اما آوایی از گلویم بیرون نمی‌جهد. ضربه‌ی نه‌چندان آرامی به گونه‌ام می‌نوازد و سپس دستش را روی شانه‌ام می‌گذارد.
- هی! حرف بزن ناموساً.
صدایش را دوست ندارم. تن بلوغ می‌دهد، خراشیده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
- آقا؟ آقا؟
رگ‌های تنیده در پیشانی‌ام به انسداد نزدیک می‌شوند و موجود دوپای پشت سرم هیچ ذهنیتی از این اتفاق ناگوار ندارد. کاش رهایم کند.
بی‌هیچ حرفی به سمتش باز می‌گردم و خیره‌خیره به تماشایش می‌نشینم. از حرکت ناگهانی‌ام جا می‌خورد و سکوت می‌کند. من اما فقط می‌خواهم از صداها خلاص شوم.
- خوبم!
سعی می‌کنم با تاکید بیش‌تری کلمه‌ی گفته شده‌ام را بیان کنم. نمی‌دانم تاثیر گذار است یا نه؛ اما خیره به چشم‌هایم، کلمه‌ی «غمگین» را زمزمه می‌کند.
پشت به او می‌کنم و آرام‌تر از همیشه، از جسم‌های انسانی اطرافم دور می‌شوم.
غم! آخرین بار که دست به دست غم دادم، آغوشی شد برای بلعیدنم و این منِ آلوده به تاریکی را به دست زندگی سپرد. گاهی آنقدر خیره به غم‌هایم می‌شوم که از دنیا فاصله می‌گیرم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
به ثانیه نکشیده که صدای عربده‌اش به هوا می‌رود. درون گوش‌هایم صدای زنگ‌های آزار دهنده، بلند می‌شوند. پلک‌هایم را محکم به هم می‌فشارم. احمقانه‌ است، این حجم از عذاب احمقانه است.
فرود آمدن جسمی سخت را به شکمم حس می‌کنم و انگار این‌بار نورون‌های مغزم سریع دست به کار می‌شوند که درد را با تمام وجود، در نقطه به نقطه‌ی تنم حس می‌کنم.
زمین سرد است و سخت. چشمان نیمه‌بازم این‌بار آسمان خاکستری رنگ را از لابه‌لای شاخ و برگ درختان می‌بیند. همهمه‌های اطرافم زیاد شده‌اند؛ اما چیزی دست‌گیر ذهنم نمی‌شود. لحظه‌ای بعد، صورت کوچک و کثیفی را مقابلم می‌بینم. ته چهره‌اش نگرانی را می‌بینم.
- آقا؟ آقا؟
صدایش را می‌شنوم؛ اما جوابی نمیابم. نه برای خودم و نه برای پسرک ترسیده.
دقایق‌اش را به درستی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
خیره‌خیره به روبه‌رویم نگاه می‌کنم که صدای کلافه‌ و تازه به بلوغ رسیده‌ی پسر را می‌شنوم:
- یعنی امروز دهن ما رو... .
حرف قطع می‌کند و خود را میان چهارچوب دیدم می‌کشد:
- ببینم خوبی؟ یه اِهِنی اوهونی چیزی کن من بفهمم زنده‌ای، سالمی!
تنها به کلمه‌ای می‌گویم:
- خوبم!
نفس کلافه‌ای می‌کشد و بی‌هیچ حرفی تن خسته‌اش را از کنارم بلند می‌کند. از پشت به او خیره می‌شوم. قدم‌هایش بلند است، شاید هر قدمش بالای هشتاد سانتی‌متر یا حتی بیش‌تر طول دارند.
دستی به سرم می‌کشم. هنوز هم مورچه‌های بازیگوش را زیر پوست سرم حس می‌کنم. همان‌هایی که عامل این سنگینی و گیج بودن سرم هستند.
- نمی‌تونم. ببخش.
پوزخندی به رویم پاشیده و می‌گوید:
- از خودم متنفرم که بازم ازت خواستم و بازم بهم نه گفتی.
از آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
زمان، مایعی لغزنده شده، از میان انگشتان دستم سُر می‌خورد؛ اما داغی کاسه‌ی سرم را به خوبی حس می‌کنم. انگار که اشعه‌های ریز و بازیگوش خورشید قصد بازی روی سرسره‌ی موهایم را داشتند. گیجم، هم روحم و هم کله‌ای که این روزها قصد ناسازگاری دارد.
از جای برمی‌خیزم. پلک می‌زنم، انگار که صدای تمام فعل و انفعالات بدنی‌ام در گوش‌هایم اکو می‌شود. نفس‌هایم، دانه‌های عرقی که از پیشانی‌ام به قصد سقوط لیز می‌خورند و حرکت قفسه‌ی سینه‌ام. آزاردهنده است!
سر پایین می‌اندازم و قدم‌های شل و وارفته‌ام را به طرفی برمی‌دارم. کرم‌های زیر پوست سرم باز هم به حرکت در می‌آیند. گردن تکان می‌دهم تا از شر حرکت آزاردهنده‌شان خلاص شوم؛ اما انگار فایده‌ای ندارد. گرچه می‌دانم تا لحظاتی بعد، آرام می‌گیرند.
سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
خیره به چشم‌هایم ثانیه‌ای مکث می‌کند و سپس زبان می‌چرخاند:
- باشه، پس بیا برسونمت.
نفس‌هایم عمیق می‌شود. چرا رهایم نمی‌کنند؟
- پیاده... .
نمی‌گذارد فعل انتهای جمله‌ام را به عنوان آخرین تکه‌ی پازل، انتهای جمله قرار دهم. ساعد دستم را گرفته، به سمتی می‌کشد و من کویر لوت را در انتهای حلقم حس می‌کنم. ماشین ۴۰۵ نقره‌ای را که مقابلم می‌بینم، نفس بی‌چاره‌ای می‌کشم. این قصه سر دراز دارد.
در ماشین را که باز می‌کنم، روکش کرم_قهوه‌ای ماشین، توجه عصب‌های چشمم را به خود جلب می‌کند. حس سوزش را هنوز هم حس می‌کنم.
- به چی نگاه می‌کنی؟ بشین بریم دیگه.
صدایش کمی بلند است. گوش‌هایم جیغ می‌کشند. پلک محکمی می‌زنم و روی صندلی جای‌گیر می‌شوم. ماشین را که روشن می‌کند، بلافاصله کولر را به سمتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
سرم را به سمتش می‌چرخانم و نیش بازی را به نظاره می‌نشینم که به ابعاد شانه‌های شخص روبه‌رویم باز مانده. تنها واکنشم لبخندی اجباری به گوشه‌ی لب می‌شود و دستی که دست‌گیره را لمس می‌کند تا از آن لبخند مضحک و جبر حاکم بر فضا رهایی یابد.
قدم پایین می‌گذرام و پیاده می‌شوم. از بودن گوشی‌ام در جیب شلوارم مطمئن می‌شوم و نفس راحتی می‌کشم. می‌دانم که چندین ساعت آینده، نقش همدمم را به خوبی بازی می‌کند. قدم‌هایم را به بیرون از ماشین هدایت می‌کنم و پس از بستن در، نوای دزدگیر ماشین به گوشم می‌نشیند. چشم‌هایم به مرحمت اشعه‌های ریز خورشید کمی در خود جمع می‌شوند.
- بریم دیگه.
صدایش باعث می‌شود قدم‌هایم را بی‌اختیار به سمتش بکشانم. در مشکی‌رنگ را باز می‌کند و داخل می‌شویم. حیاط کوچک و نقلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
روی مبل تک‌نفره‌ی سلطنتی سفید‌رنگ که می‌نشینم، صدای سام در گوشم می‌پیچد:
- چه خبر احوال؟ چند ماهی می‌شه که خبری ازت نیست.
پوست لبم را می‌جوم و پس از مکثی پاسخ‌گو می‌شوم:
- زندگی. غیر از این خبری ندارم واست.
سر تکان می‌دهد و داخل یکی از اتاق‌ها می‌شود. دوست دارم تا پایان روز همین سکوت نشسته بر فضا را حس کنم، دور از تمامی دوپایان حراف و کنجکاو.
دقایقی می‌گذرد که از اتاق بیرون آمده و به سمت آشپزخانه می‌رود. آشپزخانه‌شان چسبیده به هال و در دیدرس کامل قرار می‌گیرد. سر پایین می‌اندازم و گوشی را از جیبم بیرون می‌کشم، با اثر انگشت قفلش را باز کرده و خیره‌اش می‌شوم. والپیپر ساده‌ی مشکی‌رنگ به چشمم می‌نشیند و من نمی‌دانم با کدام قسمت گوشی خود را سرگرم کنم. پلک می‌زنم و به ناچار بازی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,599
پسندها
40,818
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا