• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه گوربه | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
گردیِ تکه سنگی به دل ساکت و سردم می‌نشیند. با نوک کفش، همان‌طور که قدم برمی‌دارم، به بازی‌اش می‌گیرم. بازی کردن مقوله‌ی پیچیده‌ایست؛ ذهنی خلاق می‌طلبد و قلبی کم‌مهر! کلمه‌ی ساده‌ایست؛ اما به آن وابسته است که برای جفا به کار گرفته شود یا بقا!
انسان‌ها عجیب‌اند! گاه و بی‌گاه بازی‌هایی راه می‌اندازند که قلب خودشان نیز پاره‌پاره می‌شود؛ اما پا پس نمی‌کشند برای این بازی.
با حس برخورد جسمی سخت به سرم، از افکارم بیرون کشیده می‌شوم. نقطه‌نقطه‌ی سرم درد را فریاد می‌زند و زنگ‌های هشدار به صدا در می‌آیند.
بوق، بوق، بوق!
دستم بی‌اختیار به سمت نقطه‌ای که بیش از هر جایی درد را منعکس می‌کند می‌شتابد و حس سرگیجه همچون ویروسی سرطانی، سراسر بدنم را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. خود را به سمت درخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
صدایم تن ناله می‌گیرد و خود را از بند گلویم رها می‌کند. تصویر پیش رویم مات است؛ اما صداها مثل همیشه‌اند، منتظر تلنگری برای بر هم زدن تعادل مغزم.
پلک‌هایم را چندین مرتبه، محکم به هم فشار می‌دهم. لحظاتی که می‌گذرد، تصاویر به وضوح دیده می‌شوند. سبزیِ پشت لب پسرک توجهم را جلب می‌کند و با چشم‌های کهربایی‌اش، تضاد ناخوشایندی دارند.
- آقا؟ آقا؟
پلک می‌زنم و فکر پخش‌ و‌ پلایم را باز هم درون صندوقچه‌ی مغزم جاساز می‌کنم. نگاه خیره‌ام به نگرانی‌اش اضافه می‌کند.
- آقا سر جدت پاشو. خوبی؟
می‌خواهم بگویم خوبم؛ اما آوایی از گلویم بیرون نمی‌جهد. ضربه‌ی نه‌چندان آرامی به گونه‌ام می‌نوازد و سپس دستش را روی شانه‌ام می‌گذارد.
- هی! حرف بزن ناموساً.
صدایش را دوست ندارم. تن بلوغ می‌دهد، خراشیده و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
- آقا؟ آقا؟
رگ‌های تنیده در پیشانی‌ام به انسداد نزدیک می‌شوند و موجود دوپای پشت سرم هیچ ذهنیتی از این اتفاق ناگوار ندارد. کاش رهایم کند.
بی‌هیچ حرفی به سمتش باز می‌گردم و خیره‌خیره به تماشایش می‌نشینم. از حرکت ناگهانی‌ام جا می‌خورد و سکوت می‌کند. من اما فقط می‌خواهم از صداها خلاص شوم.
- خوبم!
سعی می‌کنم با تاکید بیش‌تری کلمه‌ی گفته شده‌ام را بیان کنم. نمی‌دانم تاثیر گذار است یا نه؛ اما خیره به چشم‌هایم، کلمه‌ی «غمگین» را زمزمه می‌کند.
پشت به او می‌کنم و آرام‌تر از همیشه، از جسم‌های انسانی اطرافم دور می‌شوم.
غم! آخرین بار که دست به دست غم دادم، آغوشی شد برای بلعیدنم و این منِ آلوده به تاریکی را به دست زندگی سپرد. گاهی آنقدر خیره به غم‌هایم می‌شوم که از دنیا فاصله می‌گیرم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
پاهایم میل به قدم برداشتن به سمت مرد میان‌سال دارند؛ اما نورون‌های مغزم انگار فلج شده‌اند که پیام‌های پی‌در‌پی مغزم را ندید گرفته و اجازه‌ی حرکت نمی‌دهند.
پلک می‌زنم و نگاه خیره‌شان می‌کنم، باریکه‌ی خونِ جاری از بازوی پسرک را هم می‌بینم. نمی‌دانم یک‌مرتبه چه می‌شود. انگار که تمام فرمان‌های عصبی به یک‌باره به بدنم رسیده باشند، طی عکس‌العملی سریع، به سمتشان می‌دوم و مرد را به عقب هُل می‌دهم. تلوتلو خوردن مرد را که می‌بینم، نگاهش می‌کنم. خشم نشسته در چشمانش افسار پاره می‌کند و همچنان چشم به چشمانش دوخته‌ام. عجیب است که حرکتی نمی‌کند. می‌خواهم حرکات و مقصودش از این سکوت چند لحظه‌ای را حلاجی کنم؛ اما ذهنم یاری نمی‌کند. پوچ است و سفید. گیجم و گنگ؛ درست مثل کسی که حافظه‌اش را به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
- دفعه‌ی بعدی افتادی مردی من نیستم لشتو جمع کنم. اون‌جا که با دوشاخه نفله شدی. الانم که ننه بروسلی بازی در آووردی.
ابرو بالا می‌اندازد و حرفش را ادامه می‌دهد:
- می‌خاری یا اسکول کردی؟
مات و گنگ پلک می‌زنم. درکی از پسر رو‌به‌رویم ندارم. فقط می‌دانم من نخواسته‌ام حضور و نگرانی‌اش را. سرجایم می‌نشینم. سرم انگار کمی روی گردنم سنگینی می‌کند. سرم را تکان می‌دهم و صدای کودکانه‌ای در گوشم طنین می‌اندازد:
- مرسی؛ ولی کاش نمی‌زدیش که کتک تخوری.
و سپس با تکان دادن سر خود به طرفین، آرام‌آرام از من دور می‌شود. چشم‌هایم جسم کوچک پ زخمی‌اش را دنبال می‌کند. از روی زمین دسته گلی به دست گرفته و به سمت همان مرد می‌رود. پاک روی هم می‌فشارم و به این فکر می‌کنم که چرا امروز بیرون آمدم. دوری از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
- نمی‌تونم. ببخش.
پوزخندی به رویم پاشیده و می‌گوید:
- از خودم متنفرم که بازم ازت خواستم و بازم بهم نه گفتی.
از آن مکالمه‌ی کوتاه گذشته به بیرون کشیده می‌شوم و بی‌اختیار می‌ایستم. چشم‌هایم به هر سو کشیده می‌شوند و من نفرت دارم از این پرش فکرهایی که همه‌ی سیستم تن و فکرم را منحل می‌کند.
غده‌ای مزاحم در گلویم جای گرفته و من فکر می‌کنم که چقدر سمج و چسبِ گلویم است. دستم را روی گلویم می‌گذارم و بی‌توجه به شبنم‌های نشسته در چشم‌های کشیده‌ام، قدم‌های تندم را به طرفی برمی‌دارم. انگار که برق از تنم گذشته باشد، بی‌قرار و سریع فقط می‌دوم. انگار که می‌خواهم به جایی برسم.
می‌خواستم کمک کنم، می‌خواستم برایش مفید باشم، با تمام وجود می‌خواستم؛ اما نمی‌توانستم، نمی‌شد، در توانم نبود و این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
زمان، مایعی لغزنده شده، از میان انگشتان دستم سُر می‌خورد؛ اما داغی کاسه‌ی سرم را به خوبی حس می‌کنم. انگار که اشعه‌های ریز و بازیگوش خورشید قصد بازی روی سرسره‌ی موهایم را داشتند. گیجم، هم روحم و هم کله‌ای که این روزها قصد ناسازگاری دارد.
از جای برمی‌خیزم. پلک می‌زنم، انگار که صدای تمام فعل و انفعالات بدنی‌ام در گوش‌هایم اکو می‌شود. نفس‌هایم، دانه‌های عرقی که از پیشانی‌ام به قصد سقوط لیز می‌خورند و حرکت قفسه‌ی سینه‌ام. آزاردهنده است!
سر پایین می‌اندازم و قدم‌های شل و وارفته‌ام را به طرفی برمی‌دارم. کرم‌های زیر پوست سرم باز هم به حرکت در می‌آیند. گردن تکان می‌دهم تا از شر حرکت آزاردهنده‌شان خلاص شوم؛ اما انگار فایده‌ای ندارد. گرچه می‌دانم تا لحظاتی بعد، آرام می‌گیرند.
سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
- یزدان؟ کجایی؟
و بشکنی ضمیمه‌ی سؤال‌هایش می‌شود. متوالی و پشت سر هم پلک می‌زنم و خیره نگاهش می‌کنم. حس پیچیده در روشنی چشم‌هایش به مغزم فرکانس می‌فرستد و من بی‌اختیار پای چپم را به عقب متمایل می‌کنم.
- خوبی؟
انگار که حس تهوع به تک‌تک سلول‌هایم هجوم می‌برد. از این سؤال پرتکرار این روزها تنفر دارم. دستش که بازویم را می‌گیرد، نگاهم گیر دستش می‌افتد. ایستادن موهای تنم را حس می‌کنم. جالب نیست، این لمس‌ها جالب نیست.
- بریم خونه‌ی ما؟ مامان اینا نیستن. امیر و سهیلم میان چند ساعت دیگه.
آب دهانم را قورت می‌دهم و این وضعیت چیزی نیست که مغزم توان تحمل کردنش را داشته باشد. گیجم و گنگ. کاسه‌ی سرم هنوز هم زیر باران بی‌امان اشعه‌های به آتش کشیده می‌شود و من مثل همیشه‌ام؛ کلافه!
زبان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
در ماشین را که باز می‌کنم، روکش کرم_قهوه‌ای ماشین، توجه عصب‌های چشمم را به خود جلب می‌کند. حس سوزش را هنوز هم حس می‌کنم.
- به چی نگاه می‌کنی؟ بشین بریم دیگه.
صدایش کمی بلند است. گوش‌هایم جیغ می‌کشند. پلک محکمی می‌زنم و روی صندلی جای‌گیر می‌شوم. ماشین را که روشن می‌کند، بلافاصله کولر را به سمتم تنظیم می‌کند. موج خنکی که به سمتم روانه می‌شود، جنب و جوش کرم‌های مزاحم و داغی سرم را تا حد زیادی کم می‌کند. کمی که از حرکت کردن ماشین می‌گذرد، صدایش به گوشم می‌نشیند.
- خب؟ چه خبر احوال؟
کمی مکث می‌کنم. زبانم از شدت خشکی دهانم به سقفش چسبیده. آب هرچند کم دهانم را قورت می‌دهم.
- هیچی.
خنده‌ی کوتاهی می‌کند و با انگشت‌های کشیده‌اش روی فرمان ریتم می‌گیرد.
- هنوزم تک کلمه‌ای!
جمله‌اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
سرم را به سمتش می‌چرخانم و نیش بازی را به نظاره می‌نشینم که به ابعاد شانه‌های شخص روبه‌رویم باز مانده. تنها واکنشم لبخندی اجباری به گوشه‌ی لب می‌شود و دستی که دست‌گیره را لمس می‌کند تا از آن لبخند مضحک و جبر حاکم بر فضا رهایی یابد.
قدم پایین می‌گذرام و پیاده می‌شوم. از بودن گوشی‌ام در جیب شلوارم مطمئن می‌شوم و نفس راحتی می‌کشم. می‌دانم که چندین ساعت آینده، نقش همدمم را به خوبی بازی می‌کند. قدم‌هایم را به بیرون از ماشین هدایت می‌کنم و پس از بستن در، نوای دزدگیر ماشین به گوشم می‌نشیند. چشم‌هایم به مرحمت اشعه‌های ریز خورشید کمی در خود جمع می‌شوند.
- بریم دیگه.
صدایش باعث می‌شود قدم‌هایم را بی‌اختیار به سمتش بکشانم. در مشکی‌رنگ را باز می‌کند و داخل می‌شویم. حیاط کوچک و نقلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا