• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

حرفه ای داستان کوتاه گوربه | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

Kalŏn

سرپرست ادبیات + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,177
پسندها
42,726
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #31
نگاهم را به پنجره می‌دوزم. باران، آرام و بی‌وقفه می‌بارد. قطره‌های کوچک روی شیشه سر می‌خوردند و رد باریکی از آب به جا می‌گذارند. حس غریبی به صخره‌های دلم می‌کوبد. نه امید، نه ناامیدی، چیزی میان این دو. انگار که تازه از خوابی طولانی بیدار شده‌ام و مرز بین رؤیا و واقعیت را تشخیص نمی‌دهم.
سر برمی‌گردانم و به پودی می‌نگرم. انگار او هم سکوت و سکون را دوست دارد و انگار عجله‌ای هم برای ادامه‌دار بودن این گفتگو نمی‌بیند. چشم‌هایش نیمه‌بازند؛ خواب و بیدار!
دست روی زانوانم می‌کشم و خطوط کج و معوج نیز ضمیمه‌اش. رو به اویی که سکوت کرده، می‌پرسم:
- چرا ساکتی؟
گوش‌هایش را کمی تکان می‌دهد و چشم می‌بندد.
- چون چیزی برای گفتن ندارم.
ابرو بالا می‌اندازم. پاسخش بدیهی‌ست. با این‌حال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,177
پسندها
42,726
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #32
- خب شاید حق باهاشون باشه... به‌نظرت کی دوست داره توی یه لحظه‌ی خالی بمونه؟
- کسی که بتونه توی اون لحظه، خودش رو بشناسه.
به جلو خم می‌شوم. حرف‌هایش گاها روی مغزم پابرهنه راه می‌روند.
- خودش رو بشناسه؟ دقیقا یعنی چی؟ چیش رو بشناسه؟
نگاهش را از چشم‌های پرسوالم می‌گیرد و خیره‌ی پنجره می‌شود‌. شاید هم از سوال و جواب خسته شده باشد.
- سکوت، آینه‌ست. وقتی هیچ صدایی، هیچ سرگرمی‌ای، هیچ چیز حواس‌پرت‌کنی وجود نداره، اون موقع تنها چیزی که باقی می‌مونه خودتی. و خیلی‌ها از این وحشت دارن. شاید چون نمی‌خوان ببینن که واقعاً چی توی ذهنشونه. شایدم چون از خودشون نفرت دارن!
حس می‌کنم چیزی درونم فرو می‌ریزد. مهره‌ای می‌افتد و تمامی درهای سیاه باز می‌شوند. به یاد می‌آورم. تمامش را به یاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 1)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا