- ارسالیها
- 9,383
- پسندها
- 40,256
- امتیازها
- 96,873
- مدالها
- 41
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
روی مبل تکنفرهی سلطنتی سفیدرنگ که مینشینم، صدای سام در گوشم میپیچد:
- چه خبر احوال؟ چند ماهی میشه که خبری ازت نیست.
پوست لبم را میجوم و پس از مکثی پاسخگو میشوم:
- زندگی. غیر از این خبری ندارم واست.
سر تکان میدهد و داخل یکی از اتاقها میشود. دوست دارم تا پایان روز همین سکوت نشسته بر فضا را حس کنم، دور از تمامی دوپایان حراف و کنجکاو.
دقایقی میگذرد که از اتاق بیرون آمده و به سمت آشپزخانه میرود. آشپزخانهشان چسبیده به هال و در دیدرس کامل قرار میگیرد. سر پایین میاندازم و گوشی را از جیبم بیرون میکشم، با اثر انگشت قفلش را باز کرده و خیرهاش میشوم. والپیپر سادهی مشکیرنگ به چشمم مینشیند و من نمیدانم با کدام قسمت گوشی خود را سرگرم کنم. پلک میزنم و به ناچار بازی...
- چه خبر احوال؟ چند ماهی میشه که خبری ازت نیست.
پوست لبم را میجوم و پس از مکثی پاسخگو میشوم:
- زندگی. غیر از این خبری ندارم واست.
سر تکان میدهد و داخل یکی از اتاقها میشود. دوست دارم تا پایان روز همین سکوت نشسته بر فضا را حس کنم، دور از تمامی دوپایان حراف و کنجکاو.
دقایقی میگذرد که از اتاق بیرون آمده و به سمت آشپزخانه میرود. آشپزخانهشان چسبیده به هال و در دیدرس کامل قرار میگیرد. سر پایین میاندازم و گوشی را از جیبم بیرون میکشم، با اثر انگشت قفلش را باز کرده و خیرهاش میشوم. والپیپر سادهی مشکیرنگ به چشمم مینشیند و من نمیدانم با کدام قسمت گوشی خود را سرگرم کنم. پلک میزنم و به ناچار بازی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.