دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های بی‌گناهان همیشه محکوم | زورو کاربر انجمن یک رمان

[خیال آبی]

آیا دروغ‌هایی که به قول برخی از آنان مصلحتی بود صحیح بود؟
خیر، لاقل من اینگونه فکر نمی‌کنم، آنان تنها برای خوب نشان دادن خودشان و اینکه گویند بهترینند تمام تلاششان را می‌کردند، تلاش‌هایی بیهوده و در این حال دروغ‌های نامجازی که بازیگران حداقل بهتر اجرایش می‌کردند.
بازی‌ها و یا نقش بازی کردن‌هایی که برای سرگرمی همگان بود نه از بین بردن دیگری و سواستفاده از "دروغ مصلحتی" و مهم تر از همه تظاهر به آنچه که خودشان نیستند!

 

[خیال آبی]

مقام، جایگاه و رتبه‌ها را می‌سازند تا برای همیشه در بی‌ارزش ترین نقطه بمانی آن هنگام تو را پست و بی‌ارزش خطاب می‌کنند زیرا که از ابتدا خود را برتر می‌پنداشتند و تمام تلاششان را کردند تا این را باور کنی، اما خودشان را نیکوکار و با لیاقت و با ارزش آن هم فقط برای آنکه همیشه شرمسار و غمگین باشی!

 

[خیال آبی]

تمام قدرت‌ها در دستانشان است برای همین هم فکر می‌کنند چون در تصوراتشان و از نظر خودشان برتر و بالا‌ترند می‌توانند هر کاری که دلشان می‌خواهد انجام دهند و از قدرت‌هایشان سو استفاده می‌کنند!

 

[خیال آبی]

هر کاری می‌کنند، اما ذره‌ای از عدالت استفاده نمی‌کنند زیرا عدالت دشمن و ضدشان است، آنکه به سودشان نیست را چرا باید استفاده کنند؟ تنها تظاهر می‌کنند که با عدالت دوست‌اند و از آن استفاده می‌کنند، نمایش دروغینی که سالهاست اجرایش می‌کنند و از وجودش لذت هم می‌برند!

 

[خیال آبی]

گاهی اوقات وقتی اعتماد می‌کنی ضربه خواهی خورد، ضربه و زخمی که افکار پاکت به تو می‌زند تا سال‌ها طوری همراهت خواهد بود که هرگز فراموشش نخواهی کرد و این اجازه نمی‌دهد مانند گذشته ات باشی، زیرا که افکار و ذهن پاکت را کثیف و آلوده ساخته‌اند و مقصر این موضوع تو نیستی پس خودت را سرزنش نکن برای پلید‌هایی که دنیا را کثیف می‌کنند و ارزشی ندارند!

 

[خیال آبی]

در میان این هیاهو صبر کن، اندکی، می‌توانی سکوت را بشکنی؛ آری؟
می‌دانی همه‌ی بلند مرتبگان آنان که طبق قانون‌های نوشته شده برترند، تعداد کمی در میانشان روشن بودند و هرگز مه‌ها چشمانشان را نمی‌گرفت و به دام طمع گرفتار نمی‌شدند، می‌دانستند طمع همیشگیست، اما از طریقش به دست آوردن برجی ساخته شده از کاه است که با کمترین باد‌ها می‌ریزد!

 

[خیال آبی]

جهان بی‌انتها، همان که پایانش و انتهایش را نمی‌دانی، انواع مختلفی موجودات زنده را در خود جای داده‌ است که هر کدام به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند، آری همان طور که می‌دانی هر قبلیه با دیگری متفاوت است پس بی دروغ پیش رو و بدان که آنان را با هم یکی مکنی، درست آن زمانی که یک نفر جرمی مرتکب شد، "همه" را پلید بپنداری!

 

[خیال آبی]

گر خوب و مهربان باشی مورد تمسخر و سواستفاده قرار می‌گیری، آنان فکر می‌کنند بی‌خرد و طعمه‌ای برای شکار هستی...برای همین حتی در تلاشند تا جامه‌های کثیف بر تنت کنند و در باتلاق لجن غوطه‌ورت سازند!
زندگی‌ات برایشان مهم نیست تنها منفعت را دوست دارند که آن هم برای خودشان است، حتی اگر هیچ مگویی هم نادان خطابت می‌کنند و تا می‌توانند رنجت می‌دهند و با خود فکر می‌کنند قدرتمند و بی‌نظریند!

 

[خیال آبی]

شکنجه‌ات می‌کنند زیرا که خودشان نیز زمانی در عذاب بوده‌اند و این در قلبشان زخمی عمیق به جای گذاشته است، زخمی بیمار گونه که برای انتقالش بی‌درنگ پیش می‌روند، به راستی با ظالمان گذشته تفاوتی ندارند و به شیوه‌هایشان نابودت می‌کنند.

 

[خیال آبی]

نابود شدگان که مردگانی متحرک‌اند دیگر همرنگ جماعت شده‌اند: آنان خود نمی‌دانند چه کنند و تنها برای برتر نشان دادن خود و اینکه بدنام نگردند هر کاری می‌کنند و با تقلید پیش می‌روند، در حالی که می‌توانند بهترین حقیقی و خوب باشند، کورکورانه سرشان را درون باتلاق‌های لجن فرو می‌کنند!
همنشینی کردن با افرادی که این چنین‌اند مانند زنده زنده سوزاندن خودت درون" آتش" است!